اینجا روستای سیدال از توابع دهستان میغان شهرستان نهبندان استان خراسان جنوبی است. اردوی جهادی رضوان. این ها هم فرشته های کوچک آن جا. آن دختر مهربان و خجالتی هم اسمش زینب است. برادرش هم مهدی. آن که سوار موتور شده هم فکر کنم جواد بود. موتور برای دهداری بود و ما برای سرکشی به گروه های کاری ازش استفاده می کردیم. چند روز بعدش هم به گردباد گرفتار شدیم و با مهدی طاهری زمین خوردیم و دست و موبایلمان شکست. موبایل که آنجا آنتن نمی دهد، پس شکسته بهتر. دو هفته بی آنتنی، بی اینترنتی، بی تلویزونی، بی خبری. به قول انگلیسی ها: "بی خبری، خوش خبری". امسال چند روز را با زبان انگلیسی مشغول جهاد اصغر. چند روز را با بیل و ملات و استمبولی. چند روز را با دوربین. چند روز را با پریمیر (نرم افزار تدوین). خوش روزگاری بود. قشنگ ترین روز و شب های زندگی ام. لذت بخش ترینشان. از حسین غفاری برای اینکه از ابتدا وسیله ی این خیرات بود متشکرم. این عکس و مطلب هم به سفارش او نوشته شد.
۰ نظر
۱۸ فروردين ۸۸ ، ۱۱:۰۰