سلام رفیق...
غروب غربت غریب... غریبیم رفیق و بدیش اینجاست که همه فکر می کنیم خودمان غریبیم و تنها ...و بقیه درد غربت نمی دانند حال آنکه غریب با غریب از هر کس دیگری مانوس تر و دل آشناتر است ...
دل بکن! دل بکن از این شهر غریب "این خلا پر هیاهو"
آن روزکه فکر می کنیم همه قبولمان دارند و همه می شناسندمان از آن روز که که در ودیوار نفرینمان می کند غریب تریم
گیر کرده ایم رفیق! گیر کرده ایم در این دنیا...
تو اما برو با قطار هم برو ... کجا؟: مشهد امام غربا...برو التماس دعا
...دل من گرفته ز این جا هوس سفر نداری
ز غبار این بیابان؟
-همه آرزویم... اما چه کنم که بسته پایم
...
-سفرت به خیر اما تو دوستی خدا را
چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را...
« گیاه اندوه » نی افسرده ای ، هنگام گل روید ز خاک من / که برخیزد از آن نی ، ناله های دردناک من / مزار من ، اگر فردوس شادی آفرین باشد / به جای لاله و گل ، خار غم روید ز خاک من / مخند ای صبح بی هنگام ، که امشب سازشی دارد / نوای مرغ شب با خاطر اندوهناک من / نی ام چون خاکیان ، آلوده ی گرد کدورت ها / صفای چشمه ی مهتاب دارد جان پاک من / چو دشمن از هلاک من ” رهی “ خشنود می گردد / بمیرم تا دلی خشنود گردد از هلاک من (رهی معیری)
سلام هم قطار
من دوسال از تو بزرگترم . متولد 1360 چیز زیادی از پدرم یادم نیست.
عملیات کربلای 5 در شلمچه من را نیز یتیم کرد. مادرم در آن سالها خیلی سختی کشید تا جای پدر را پر کند. ولی مگه میشه جای کسی را پر کرد؟ سالها گذشت و گذشت. من ازدواج کردم، مادر شدم، همسرم نیز به سختی کار می کرد ولی فقر امان نمیداد. بالاخره بر خلاف میل شوهرم و بدون اذن او، به بنیاد شهید رفتم و درخواست وام کردم . به مکالمه من و بنیاد توجه کنید:
سلام. برای وام مزاحمتون شدم.
: ما ایتجا وام نداریم.
ولی من خیلی احتیاج دارم . باید این وام را بدهید.
: مگه طلب کاری؟
سالها یتیمی کشیدم. سالها درد بی پدری را تحمل کردم.حالا.......
: اینها به ما ربطی نداره. فکر کن پدرت تصادف کرده.