راوی

شیعه یعنی یک بیابان بی‌کسی...

سه شنبه, ۲ خرداد ۱۳۸۵، ۰۳:۴۶ ق.ظ

محمدرضا آقاسی، فرهنگ‌سرای دانشجو، دو هفته قبل از فوت.


عاقبت این عشق هلاکم کند ... در گذر کوی تو خاکم کند...

۸۵/۰۳/۰۲
مجید عزیزی

نظرات  (۹)

سلام . سایتتون فوق العاده اس . بی ریا و جذاب . اگر ممکنه کامل شعر عاقبت این عشق هلاکم کند را برام بفرستید ... یا علی
خاطراتی از سالهای جوانی امام تا زمان رحلت آیت الله العظمی بروجردی
*************************
1- به آقا بگوییم مرتب تشریف بیاورند
حضرت امام در یکی از تابستان ها که در تهران بودند ، در نماز جماعت آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی شرکت می کردند . آقای رفیعی در مسجد جمعه تهران برای نماز مغرب و عشاء اقامه جماعت می نمودند ، اما منظم نمی آمدند .
یک روز که آقای رفیعی دیر کردند ، حضرت امام بلند شدند و به مردمی که در آن نماز جماعت شرکت کرده بودند ، گفتند : « بیایید با هم به آقا بگوییم مرتب بیاید . این جوری که ایشان غیر مرتب می آیند وقت بسیاری از مردم ضایع می شود . همه با هم بگوییم که مرتب تشریف بیاورند .
بعد از آن ، آقای رفیعی تشریف آوردند و شروع کردند به نماز . نماز که خوانده شد ، یکی نفر به آقا گفت : « یک سید جوانی به مردم می گفت که به آقا بگوییم مرتب بیاید . ایشان تقریبا ً به نا مرتب آمدن شما اعتراض داشت . »
آقای رفیعی فرمودند : « آن سید ، کی بود ؟ »
آن شخص حضرت امام را که آن طرف نماز می خواندند نشان داد . همین که چشم آقای رفیعی به حضرت امام افتاد ، فرمودند : « ایشان حاج آقا روح الله هستند ، مردی هستند بسیار فاضل و وارسته و بسیار با تقوا و منظم و مهذب . حق با ایشان است ! اگر یک وقت من دیر آمدم ، ایشان را جلو بیندازید تا به جای من نماز بخواند . »
* به نقل از آیت الله حسین نوری
بنام خدا ای زلیخا دست از دامان یوسف باز گیر .......
روحش شاد و یاد و خاطرش مستدام باد
۱۰ خرداد ۸۵ ، ۱۵:۱۶ عبدالله فانی
مجید خدا نگهداره تو وا تمامیه راوی های حقیقت گو باشه کاشکی 2 یا 3 تا از کارهای خوبش راهم می گذاشتی مثل ای 2 / 3 تا کوچه زما بالاتر و غیره
علی ... علی........
شیعه یعنی یک بیابان بی کسی!! .. روحش شاد.فاتحه ای بخوانیم برایش. یا علی!
۰۸ خرداد ۸۵ ، ۲۰:۳۰ جوانان خورشید
روحش شاد و یادش گرامی و راهش ادامه دار
این عادت است از ابتدا کم می‌آورم/
نزدیکِ "می‌رسم به شما" کم می‌آورم/
جمعه؛ هوای کوچه که بارانی است باز/
من در هوای جمعه تو را کم می‌آورم/
از پشت سر کسی به صدا می‌نویسدم/
با این که می‌رسم به صدا، کم می‌آورم/
حالا تو هستی و من و یک پنجره سکوت/
از قصد نیست، نه! به خدا کم می‌آورم/
تو توی دفتر شعر من جا نمی‌شوی/
پرواز می کنی به هوا ... کم می‌آورم/
گنجشک، شعر، آدم و خرما؛ قشنگ نیست؟!/
نه! عصر پنجشنبه کجا کم می‌آورم؟؟/
دوباره انتهای غزل گریه‌ام گرفت/
یک شب بیا بگو که چرا کم می‌آورم
.............
روحش شاد.
سلام، چه جالب Entry ID این مطلب شده 110

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی