راوی

ادامه از مطلب قبلی.

سیاوش چنان شد که اندر جهان... کم کم شور و شادی و انرژِی ملت تمام می‌شود و بحث‌های سیاسی معروف ایرانی جماعت شروع.

معینی‌ها با مینی‌بوس می‌آیند. با یک پژو 206 که آهنگ یار دبستانی را با اوپ‌تیس اوپ‌تیس پخش می‌کند. این دختر خانم با این پوستر دارد می‌پرسد که: "جای ما کجاست؟". متن زیرش هم درباره ورود زنان به استادیوم فوتبال است.

شاخه نوجوانان ستاد دکتر معیین خیلی قشنگ، پر انرژی و هماهنگ یار دبستانی می‌خواندند. این هم فیلمش.

اما کم کم تحریمی، هم‌آن‌ها که می‌گفتند رای دادن خیانت است و این‌ها شروع به شعار دادن علیه معینی‌ها کردند. درگیری لفظی شدید شده بود. آن‌ها می‌گفتند: "درود بر سه مرد ایران زمین، مصدق و خاتمی، دکتر معیین". این‌ها هم می‌گفتند: "خائنا! خائنا!"، "وطن‌فروش حیا کن، مملکتو رها کن"، "رفراندوم! رفراندوم"، "روز انتخابات همه تو خونه!". معیینی‌ها هم کم نمی‌آوردند، خلاصه که صحنه‌هایی بود که فکر می‌کنم سال‌ها تکرار نشود. صدایش اینجا و فیلمش اینجا است.

درگیری کماکان ادامه دارد. نیروی انتظامی هم فقط نگاه می‌کند. فیلم درگیری بین معیینی‌ها و تحریمی‌ها در شهرک غرب، قسمت دوم و سوم.

تقریبا طرف‌داران همه نامزدها بودند. غیر از رضایی و مهرعلیزاده که آن‌شب و آن‌جا تبلیغی ندیدم ازشان. لاریجانی هم خیلی کم. چند نفر هم دستمال یزدی برداشته بودند و جلوی ماشین ها را می‌گرفتند و شیشه هاشان را پاک می‌کردند و می‌گفتند: "به احمدی نژاد رای بدید" و می‌خندیدند. طرف‌داران قالیباف هم بودند، اما فقط معیین و هاشمی بودند که آن‌شب به طور ستادی و وسیع تبلیغات می‌کردند.

می‌سازمت وطن، با اسپری کف ساز!

 اوضاع به حالت عادی برگشته و هنوز عده‌ای از مردم شادمانانند...

صدای موسیقی ماشین‌ها بلند است و انواع رقص‌های "هد" و "هلیکوپتری" و "بندری" و غیره درجریان است.

تازه سبیلش سبز شده اما عِرق ملی دارد و دلش برای ایران می‌تپد و از این حرف‌ها...

هر چه به نیمه شب نزدیک تر می‌شویم معیینی‌ها کم کم می‌روند و هاشمی‌ها پر رنگ‌تر در صحنه حاضر می‌شوند. عده‌ای از نوجوان‌ها که روی جلیقه‌های خبرنگاری‌شان نوشته شده است: "همه با هم کار، ستاد همراهان هاشمی (شهرک غرب)" برچسب‌های "هاشمی" را بر ماشین‌ها می‌چسبانند. با آن‌ها صحبت کردم. دلیل این کارشان را پرسیدم. گفتم از کجا آمده‌اند و چقدر گرفته‌اند. از پیروزی آورده بودندشان شهرک غرب! قسم می‌خورد که پول نمی‌گیرند، ولی... صدای صحبتم با آن‌ها این‌جا است.

هاشمی برای آینده...

 شیخنا کروبی فراموش شد! حضوری به سبک هاشمی، اما خیلی کم‌رنگ‌تر.

شب شادی ملت است. تو نمی‌خواهی هنر نمایی کنی برای هم‌وطن‌هایت؟

کم کم به خانه بر می‌گردیم...

اما اصل ماجرا این‌جاست! این آقا مسئول ستاد هاشمی بود در شهرک غرب. ستاد سیاووش! علوه بر هم‌آهنگی بچه‌های تبلیغات‌چی، خودش هم بین مردم می‌رفت و به قول خودش "بحث تکنیکی فنی" می‌کرد که: "اگه به هاشمی رای ندین، روز انتخابات اونا که باید با اتوبوس از دم هیئت میان و به لاریجانی رای می‌دن و اون‌وقت ببینم کدومتون میتونین اینجا برقصید!" صدایش اینجا است. بحث‌های مردم هم با این آقا خیلی جالب است.

ضمنا نام‌برده که کُت انگلیسی زیبایی به تن داشت، مدام با "بالا" در ارتباط مستقیم بود!

این هم از عجایب مملکت ماست! آقایان ارزشی پیرهن روی شلوار با موتور تریل و دوربین هندی کم به طرز تابیل (مرحله‌ای فراتر از تابلو) اقدام به فیلم‌برداری از جشن ملت می‌کردند، که تا من را دیدند که ازشان عکس گرفتم دنبالم کردند که در ترافیک ماشین‌ها گم شدم. کی میگه ترافیک بده؟

هنر هم که نزد ایرانیان است و بس. این‌جا نوشته "یو هو!" با "یاهو" اشتباه نشود!

این هم مثل هم‌آن. نگران نباشید، این‌ها رنگ پلاستیک است و با آب پاک می‌شود.

خرده شیشه‌های اتوبوس‌ها که تماشاگرنماها معمولا نذر دارند، تا بعد بازی حتی یکی‌شان را هم سالم نگذارند، در راه بازگشت در خیابان آزادی، ماشین‌ها و سرنشینان خوش‌حال‌شان را پنچر می‌کرد و من فکر می‌کردم این شادی‌ها چقدر زود می‌گذرند و چقدر یک شیء نوک تیز می‌تواند چیزهای باد شده در طول زمان را در کسری از ثانیه راحت بترکاند!

زندگی بی تحرک شهرنشینی انرژی‌هایی را در افراد ذخیره می‌کند که فقط با تحرکات دسته جمعی تخلیه می‌شود. دنیای مدرن ذاتا هیجان‌زا است، اما به طور معمول گزینه‌های تخلیه این هیجان بسیار محدود است. تمایل به این اجتماعات هم ربطی به غم و شادی ندارد. فکر می‌کنید چند نفر از این آدم‌ها اصلا اهل فوتبال هستند و بازی‌های جام جهانی را پی‌گیری می‌کنند؟ و فکر می‌کنید چند نفر از مردم تبریز و اردبیل اصلا از جریان کاریکاتور با خبر بودند و یا دیده بودندش؟ و فکر می‌کنید چند نفر از عاملان تشنج 18 تیر از علت درگیری یعنی ماجرای تعطیلی روزنامه سلام مطلع بودند؟ اصلا تا به حال فکر کرده‌اید چرا این کارناوال‌های بعضا هیستریک از هر نوعش فقط در شهرهای بزرگ شکل می‌گیرد؟ در برخی شهرهای اروپایی که اداره جامعه و زندگی شهروندی بر روی روال است و اعتراض مدنی‌ای هم نیست، چند روز در سال مردم گردهم می‌آیند و با گوجه فرنگی بر سر هم می‌زنند و به اصطلاح خود را خالی می‌کنند. یا انواع حرکتهای دست جمعی دیگر که اگر بهانه‌ای برای جشن و شادی نباشد، این هیجانات به کارهای عجیب و غریب منجر می شود. رونق گرفتن روزافزون سنت گاوبازی در اسپانیا (علی رغم کشته و مجروحین زیاد) از این دست است. فوتبال نوع خوب و بی‌خطرتر این‌هاست.

همه این‌ها گذشت، ولی ان‌شاءلله پرتقال و پرتغال را با هم پوست می‌کنیم! یا خود خدا...

۸۵/۰۳/۲۲
مجید عزیزی

نظرات  (۱۴)

۱۷ تیر ۸۵ ، ۱۲:۴۲ غبار حرم رضوی
مهدیا !! چشم انتظاری تا به کی؟؟؟
خون دل در جـام زاری تا به کی؟؟؟
ماه من چون روی خود کردی نهان..
پس عیان کن بی قراری تا به کی؟؟؟
منتظریم از عرش ندای تو را ... جانم فدایت!
بسم رب المهدی عج
سلام
عکس ها و توضیحات جالب تان را مدتی پیش دیده بودم .یاداوری به جایی بود .
.
محکوم می کنیم در بیانیه ای ...شاید هم راهپیمایی ای ...
و مگر صدای این ها تا کجا می رسد؟
این فلسطینی هایی که در غزه کشته می شوند، انسان نیستند؟؟
شاید همه نشسته اند تا کار این چند فلسطینی مبارز تمام شود
.
یا علی مددی
سلام عالی است دست شما درد نکند . این هم یک وبلاگ عالی است که در صورت امکان به آن لینک بدهید:http://entezaaresobh.blogfa.com/
دلی دارم که سامانــش نباشد
بجان دردی که درمانش نباشد
چنان باشم گرفتار غـم و رنـج
همی ترسم که پایانش نباشـد
۰۳ تیر ۸۵ ، ۰۱:۴۳ علی سربداریه
والا چی بگم . یاد آوریت خوب بود . ببینم از عکسای سمت خیابونه ولی عصر چیزی رو نداری ؟
در ضمن اون خانمی که اون پستره جای ما کجاست رو دستش گرفته همون دانشجوییه که روز 16 آذر جلوی خاتمی تو دانشگاه تهران صحبت کرد و اون مراسم رو به جایگاه اصلیش یعنی یه مراسم واقعا دانشجویی تبدیل کرد بود . از معدود بچه های ستاد بود که سرش به تنش میارزید .
عکسای منم تو خیابون ولی عصره . اگر هست بگو میخوام یه تجدید خاطره بکنم .
موفق باشید
یا حق
۰۲ تیر ۸۵ ، ۱۷:۰۲ فیضی خواه
راوی عزیز لینک دادم. خوشحال می‌شوم ببینی، نظر بدهی و کمک کنیhttp://kholaseh.blogfa.com/
آقا افتضاح بود! ( دیدم همه ازت تعریف کردن اگه منم تعریف کنم مغرور میشی کیفیت کار میاد پایین ...
این همه شم ژورنالیستی رو از کجا اوردید . تا حالا که هرچی بوده فوق العاده بوده . خدا بعدیارو پربارتر کند!
مثل همیشه فوق العاده بود موفق باشید
سلام
گفتید نامزدها رفتن کجا؟؟دور دوم!!!آهان یادم اومد!!!عکس های اون شب هم برای من جالب بود تازه فهمیدم چرا اون شب تا صبح از دست سر و صدا نتونستیم بخوابیم!پس تو خیابون از این خبرا بوده!(؛
با این حساب خدا خیلی به ما رحم کرد که مکزیک رو نبردیم!!!کی حوصله یه شب دیگه بی خوابی و سر و صدا رو داشت؟؟؟
دل از درد جدایی می کشد آهی و می گوید / که تنهایی عجب دردیست داد از دست تنهایی ( هلالی جغتایی )
شما کدوم وریی؟
خوب بود ... جالب بود...
قشنگ بود . ولی خوب که چی؟ تا بوده ما رو خر کردند و به اسم دین چپاول شدیم و از انقلاب هیچ خیری که ندیدیم یه طرف اون چیزهایی هم که داشتیم داریم از دست میدیم.
یعنی هز چی بگم فایده نداره!
آقا ایول فوق العاده بود!!!!
خیلی!!!!...
کم اوردم!الان باید چی بگم؟!!!
واقعا معرکه بود!هم متنش هم عکساش!مخصوصا عکسا!!!این که فیلم و صدای بغضی جاها هم بود دیگر آخرش بود!!!
ایول

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی