گفته بودم که میخواهم بنویسم و درد بیدردیام را با درد بیدرمان دیگران درمان کنم.
حسین گفته بود که: آدم باید دردش بیاید تا بنویسد. و بداند که با نوشتن دردش بیشتر میشود. و حسین راست گفته بود.
اما تازگیها آنقدر دردم گرفته که نمیتوانم بنویسم. اصلن آیا باید و خوب و درست است که بنویسم؟ هیچ حسش نیست اما نمیدانم این باید نوشتن از کجا و چهطور افتاده در جانم.
حق مسلم، رئیس جمهور، ملوانان، اخراجیها، رپ، مبارزه با بدحجابی، نامجو، شهردار، شرمالشیخ، امیرکبیر، بشاگرد، گافر، کپر، حسن، دلم، درد... من دارم دیوانه میشوم یا شما هم همچوناین احساسی دارید یا اصلن دنیای دیوانهای است یا که چی؟
هماین چند وقت پیش، مرداد امسال، یک جای خوب!
حسین غفاری که از چهرهاش پیداست. دلتنگ همسر است. حالا هم برای هماین سرش شلوغ است. شما باشید اولین روزهای خوش بعد از عروسی را صرف روایت راوی میکنید؟ عکسش را منتشر کردم لجش بگیرد، بلکه چیزی بنویسد.
تهران نو. عصر یکی از آخرین روزهای ماه مبارک رمضان. بارندگی چند روز پیش تهران، ملت را وادار کرد با زبان روزه از دیوار راست بالا بروند. البته حضور بانوان در صحنه، این بار هم از رجال پررنگتر است.
Like anyone in this world people in Iran do love music. There are many professional and amateur musicians who work in Iran; moreover, there are groups of individual who form the underground world of music in Iran.