خمینی شاهد باش، ما اعتراض کردیم
دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۸۶، ۱۱:۱۶ ب.ظ
ای پدر خوب ما که در آسمانهایی، سلام.
غروب چهاردهم خردادِ هجده سال بعد از رفتن توست و من در جماران برای تو مینویسم. و در این نوشتن قصدم گریه و مویه در فراغ تو نیست. هرچند خدا میداند همانطور که یکی از زیباترین پسرانت، سید مرتضی آوینی گفت؛ با رفتن تو "داغهای همهی تاریخ را ما به یکباره دیدیم، داغی بی تسلّی". و من اضافه میکنم که این داغ را مرحمی که نیست هیچ، سال به سال داغتر هم میشود.
خمینی عزیز، حقیقت این است که تا به حال اینقدر از نوشتن مستأصل نبودهام که الآن. آخر میدانی که اینجور مواقع هر حرفی بزنی، خیلی زود پای امنیت ملی به میان میآید. مخصوصا که در برههی حساسی هستیم که "انرژی هستهای حق مسلّم ماست" و هیچ حرفی جز این، نه بار شنیده شدن دارد و نه حتی اجازهی گفته شدن. چه میگویم؟ بی هیچ مقدمه رفتم به صحرای کربلا! راستش نمیدانم از کجا شروع کنم. آنقدر اتفاقات عجیب و غریب در این هجده سال که تو نبودی برای ما افتاده است که نقل خلاصهاش مثنوی هجده مَن کاغذ است. اما به تازگی چیزهایی دیدم و شنیدم که هر چه کردم دیگر با عقلم جور در نیامد. این شد که دیدم اگر به کسی نگویم میترکم و دیدم که کسی بهتر از تو نیست. میبخشی که خیلی محاورهای مینویسم آقا روحالله! اما اینبار با گفتن "آقا میاد همه چی درست میشه" هم دلم آرام نگرفت که تو به ما آموختی که انتظار در مبارزه است.
آقا روحالله، در آستانهی هجدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی تو! ماموران نیروی انتظامی با صورتهای پوشیده با نقاب، در حرکتی ضربتی ریختند در محلهها، یک سری آدم بد را گرفتند، بدون محاکمه همان جا دم در خانهشان دستهاشان را بستند و با دست بسته بستندشان به باد کتک، با مشت و لگد و باتوم. بعد دو تا آفتابه انداختند گردنشان و لولهی آفتابه را به زور کردند توی دهانشان. آقا روحالله در همهی اتفاقات بدی که اخیرا اینجا افتاده این یکی بد جور خورد توی سرم. باورم نمیشد که اینکارها را دارند به صورت کاملا قانونی در جمهوری اسلامی ایران انجام میدهند و با افتخار عکس و فیلمش را توی خبرگزاریها و تلویزیون نشان میدهند. توی هماین صدا و سیمایی که اگر یک پلیس آمریکایی یک مجرم را بزند در همهی بخشهای خبری آن را پخش میکنند و آمریکا را محکوم میکنند.
بابا جان! میبخشی که لحن صحبتم مثل غرغرهای توی تاکسی است، اما تو که از آن بالا حال و روز ما را میبینی، پس به من حق میدهی که همینطور بی هیچ ترتیبی و آدابی ادامه دهم. همین قوای انتظامی قبل از این، در طرح ضربتی دیگر به زور بر سر مردم حجاب میکرد. نمیدانم شما در اول انقلاب هم با آنکه آنموقع شرایط هرج و مرج و بی قانونی بود همین کارها را میکردید یا نه. پس در این مورد موضعی ندارم. اما وای خدای من! لِاَی الاُمورِ عِلَیکَ اَشکُو؟ از کدام کارها به تو شکایت برم؟ اینجا از هر چیز که شکایت کنی متهم میشوی به مخالفت با ولیفقیه. حتی نمیتوانی به آتشنشانی محل انتقادی داشته باشی. چون زیر مجموعهی فلانجاست و فلانجا زیر مجموعهی بهمانجا و بهمانجا زیر مجموعهی نیروهای مسلح و نیروهای مسلح زیر نظر مقام معظم رهبری! میگویند همه چیز با نظر و اجازه رهبر انجام میشود. و من نمیدانم در زمان حکومت پیامبر که اینهمه دستگاه حکومتی و پیچیدگیهایش نبود چه طور ماجرای تنگهی احد اتفاق افتاد؟ تقصیر محمد(ص) بود؟ یا در زمان حکومت حضرت علی چه طور ماجرای حکمیت صفین اتفاق افتاد؟ تقصیر علی(ع) بود؟
خمینی کبیر! بگذار مسائل بزرگتری را مطرح کنم. رئیس جمهور امروز ما کسی است که خیلی سعی میکند در رفتار و گفتار ادای تو را دربیاورد. ادای شعارهای اول انقلاب را. و برای همین بعد از یکی دو دوره، الآن جوّ جمهوری اسلامی ایران دوباره انقلابی شده. همین رئیس جمهور محبوب ملک فهد عربستان را که تو دربارهاش گفته بودی "ما اگر از صدام بگذریم از او و آل سعود نخواهیم گذشت"، خادم الحرمین الشریفین خطاب کرد، ملک عبدالله اردن را در آغوش گرفت و برادر خطاب کرد، به رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و حالا دقیقا در آستانهی هجدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی تو! بعد از بیست و هفت سال قطع رابطه با آمریکا که به دستور شخص شما بود، با آمریکا بر سر میز مذاکره نشستهاند. البته ما در آن اندازه نیستیم که در این کارهای بزرگ چون و چرا بیاوریم و سوال کنیم که آمریکای سال هشتاد و شش با آمریکای سال پنجاه و هشت چه فرقی کرده و یا چه و چه. آخر آقا روح الله! ما هیچ نمیدانیم. ما حتی هنوز از انقلاب و جنگ مقدسمان هم هیچ نمیدانیم. باید منتظر بنشینیم تا اگر خدا بخواهد گاهی بزرگان نظام با هم دعوایشان بشود و نامه و سندی رو کنند و این وسط ما بفهمیم که ای دل غافل! چه خبرها که نبوده! و جریان جام زهر چیست و چرا جنگیدیم و چرا نجنگیدیم! یا یک پدر آمرزیدهای از لبنان، "همانجا که همهی انقلاب را به آنجا صادر کردیم و چیزی برای خودمان نماند"، بیاید و مستندی بسازد به اسم تو آقا روح الله! و ما بعد از این همه سال یکباره بنیصدر را در تلویزیون ببینیم و بدانیم روزگاری شخصی به اسم منتظری قائم مقام رهبری انقلاب بوده و چه و چه. تاریخ انقلاب و جنگ را هر وقت صلاح بدانند و آن هم به صورت قطرهچکانی به ما میدهند. به ما که نه انقلاب را دیدهایم و نه جنگ را و نه تو را!
اینجا روزگار غریبی است نازنین! آقا روحالله! ما که نه انقلاب را دیدهایم و نه جنگ را و نه تو را، همانها که بهمان میگویند آرمانگرا، خیلی بدبختیم! نسلمان رو به انقراض است. چوب دو سر طلائیم. از هر دو طرف فحشمان میدهند. آنان که معنای "ولایت" را نمیدانند در کار ما سخت درماندهاند. دوستی دارم که متهمم میکند به خمینیسم و میگوید دورانش که دههی شصت باشد، گذشته است. میگوید این انقلاب و این جمهوری اسلامی از اول مشکل داشت. تناقض داشت. میگوید پادشاه از اول لخت بود و تازه دارد معلوم میشود. میگوید اسلام دارد پیشرفت میکند و دنیا را فتح می کند اما در ایران دارد پسرفت می کند و مردم را بیدین میکند. و من میدانم که به قول سید آوینی؛ دههی شصت دههی تو بود و از این پس دههها هر چه بیایند، به جز تو انتساب نخواهند داشت. دوست دیگری دارم که میگوید من و امثال من استحاله شدهایم، غربزده شدهایم، دیگر خودی نیستیم و حتی ضد ولایت فقیه هستیم. و من میدانم که تو نیز از متحجّران بیش از دیگران رنج بردهای. ای پدر خوب ما که در آسمانهایی، ما به تو پناه آوردهایم....
کجایی ای امام و رهبر ما، که چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
درد دلها از بس نگفته و ننوشته شدهاند از یاد رفتهاند. صادقانه بگویم، در ذهنم گنگاند و مبهم. سید حسنات ماشاءلله بزرگ شده، ما را یاد تو میاندازد و سید احمد. دنیا به سرعت در حال بدتر شدن است. دل خوش داریم به وصی تو که در همهی این سالها تنها امیدمان بوده و هست. خدا میداند که چقدر دوستش داریم و چقدر دلمان میخواهد مثل این جوان که در آغوش تو آرام گرفته در نبود تو، سر در بغل او پنهان کنیم و بگرییم. دست ما اگر بر نخل بلند وجود قائم آل محمد نمیرسد، دست تو که می رسید، دست او که میرسد.
و علم تو بر زمین نمیماند، مگر ما مردهایم؟
برایمان دعا کن.
یکی از پسران یتیم و دلتنگ تو
غروب چهاردهم خردادِ هجده سال بعد از رفتن توست و من در جماران برای تو مینویسم. و در این نوشتن قصدم گریه و مویه در فراغ تو نیست. هرچند خدا میداند همانطور که یکی از زیباترین پسرانت، سید مرتضی آوینی گفت؛ با رفتن تو "داغهای همهی تاریخ را ما به یکباره دیدیم، داغی بی تسلّی". و من اضافه میکنم که این داغ را مرحمی که نیست هیچ، سال به سال داغتر هم میشود.
خمینی عزیز، حقیقت این است که تا به حال اینقدر از نوشتن مستأصل نبودهام که الآن. آخر میدانی که اینجور مواقع هر حرفی بزنی، خیلی زود پای امنیت ملی به میان میآید. مخصوصا که در برههی حساسی هستیم که "انرژی هستهای حق مسلّم ماست" و هیچ حرفی جز این، نه بار شنیده شدن دارد و نه حتی اجازهی گفته شدن. چه میگویم؟ بی هیچ مقدمه رفتم به صحرای کربلا! راستش نمیدانم از کجا شروع کنم. آنقدر اتفاقات عجیب و غریب در این هجده سال که تو نبودی برای ما افتاده است که نقل خلاصهاش مثنوی هجده مَن کاغذ است. اما به تازگی چیزهایی دیدم و شنیدم که هر چه کردم دیگر با عقلم جور در نیامد. این شد که دیدم اگر به کسی نگویم میترکم و دیدم که کسی بهتر از تو نیست. میبخشی که خیلی محاورهای مینویسم آقا روحالله! اما اینبار با گفتن "آقا میاد همه چی درست میشه" هم دلم آرام نگرفت که تو به ما آموختی که انتظار در مبارزه است.
آقا روحالله، در آستانهی هجدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی تو! ماموران نیروی انتظامی با صورتهای پوشیده با نقاب، در حرکتی ضربتی ریختند در محلهها، یک سری آدم بد را گرفتند، بدون محاکمه همان جا دم در خانهشان دستهاشان را بستند و با دست بسته بستندشان به باد کتک، با مشت و لگد و باتوم. بعد دو تا آفتابه انداختند گردنشان و لولهی آفتابه را به زور کردند توی دهانشان. آقا روحالله در همهی اتفاقات بدی که اخیرا اینجا افتاده این یکی بد جور خورد توی سرم. باورم نمیشد که اینکارها را دارند به صورت کاملا قانونی در جمهوری اسلامی ایران انجام میدهند و با افتخار عکس و فیلمش را توی خبرگزاریها و تلویزیون نشان میدهند. توی هماین صدا و سیمایی که اگر یک پلیس آمریکایی یک مجرم را بزند در همهی بخشهای خبری آن را پخش میکنند و آمریکا را محکوم میکنند.
بابا جان! میبخشی که لحن صحبتم مثل غرغرهای توی تاکسی است، اما تو که از آن بالا حال و روز ما را میبینی، پس به من حق میدهی که همینطور بی هیچ ترتیبی و آدابی ادامه دهم. همین قوای انتظامی قبل از این، در طرح ضربتی دیگر به زور بر سر مردم حجاب میکرد. نمیدانم شما در اول انقلاب هم با آنکه آنموقع شرایط هرج و مرج و بی قانونی بود همین کارها را میکردید یا نه. پس در این مورد موضعی ندارم. اما وای خدای من! لِاَی الاُمورِ عِلَیکَ اَشکُو؟ از کدام کارها به تو شکایت برم؟ اینجا از هر چیز که شکایت کنی متهم میشوی به مخالفت با ولیفقیه. حتی نمیتوانی به آتشنشانی محل انتقادی داشته باشی. چون زیر مجموعهی فلانجاست و فلانجا زیر مجموعهی بهمانجا و بهمانجا زیر مجموعهی نیروهای مسلح و نیروهای مسلح زیر نظر مقام معظم رهبری! میگویند همه چیز با نظر و اجازه رهبر انجام میشود. و من نمیدانم در زمان حکومت پیامبر که اینهمه دستگاه حکومتی و پیچیدگیهایش نبود چه طور ماجرای تنگهی احد اتفاق افتاد؟ تقصیر محمد(ص) بود؟ یا در زمان حکومت حضرت علی چه طور ماجرای حکمیت صفین اتفاق افتاد؟ تقصیر علی(ع) بود؟
خمینی کبیر! بگذار مسائل بزرگتری را مطرح کنم. رئیس جمهور امروز ما کسی است که خیلی سعی میکند در رفتار و گفتار ادای تو را دربیاورد. ادای شعارهای اول انقلاب را. و برای همین بعد از یکی دو دوره، الآن جوّ جمهوری اسلامی ایران دوباره انقلابی شده. همین رئیس جمهور محبوب ملک فهد عربستان را که تو دربارهاش گفته بودی "ما اگر از صدام بگذریم از او و آل سعود نخواهیم گذشت"، خادم الحرمین الشریفین خطاب کرد، ملک عبدالله اردن را در آغوش گرفت و برادر خطاب کرد، به رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و حالا دقیقا در آستانهی هجدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی تو! بعد از بیست و هفت سال قطع رابطه با آمریکا که به دستور شخص شما بود، با آمریکا بر سر میز مذاکره نشستهاند. البته ما در آن اندازه نیستیم که در این کارهای بزرگ چون و چرا بیاوریم و سوال کنیم که آمریکای سال هشتاد و شش با آمریکای سال پنجاه و هشت چه فرقی کرده و یا چه و چه. آخر آقا روح الله! ما هیچ نمیدانیم. ما حتی هنوز از انقلاب و جنگ مقدسمان هم هیچ نمیدانیم. باید منتظر بنشینیم تا اگر خدا بخواهد گاهی بزرگان نظام با هم دعوایشان بشود و نامه و سندی رو کنند و این وسط ما بفهمیم که ای دل غافل! چه خبرها که نبوده! و جریان جام زهر چیست و چرا جنگیدیم و چرا نجنگیدیم! یا یک پدر آمرزیدهای از لبنان، "همانجا که همهی انقلاب را به آنجا صادر کردیم و چیزی برای خودمان نماند"، بیاید و مستندی بسازد به اسم تو آقا روح الله! و ما بعد از این همه سال یکباره بنیصدر را در تلویزیون ببینیم و بدانیم روزگاری شخصی به اسم منتظری قائم مقام رهبری انقلاب بوده و چه و چه. تاریخ انقلاب و جنگ را هر وقت صلاح بدانند و آن هم به صورت قطرهچکانی به ما میدهند. به ما که نه انقلاب را دیدهایم و نه جنگ را و نه تو را!
اینجا روزگار غریبی است نازنین! آقا روحالله! ما که نه انقلاب را دیدهایم و نه جنگ را و نه تو را، همانها که بهمان میگویند آرمانگرا، خیلی بدبختیم! نسلمان رو به انقراض است. چوب دو سر طلائیم. از هر دو طرف فحشمان میدهند. آنان که معنای "ولایت" را نمیدانند در کار ما سخت درماندهاند. دوستی دارم که متهمم میکند به خمینیسم و میگوید دورانش که دههی شصت باشد، گذشته است. میگوید این انقلاب و این جمهوری اسلامی از اول مشکل داشت. تناقض داشت. میگوید پادشاه از اول لخت بود و تازه دارد معلوم میشود. میگوید اسلام دارد پیشرفت میکند و دنیا را فتح می کند اما در ایران دارد پسرفت می کند و مردم را بیدین میکند. و من میدانم که به قول سید آوینی؛ دههی شصت دههی تو بود و از این پس دههها هر چه بیایند، به جز تو انتساب نخواهند داشت. دوست دیگری دارم که میگوید من و امثال من استحاله شدهایم، غربزده شدهایم، دیگر خودی نیستیم و حتی ضد ولایت فقیه هستیم. و من میدانم که تو نیز از متحجّران بیش از دیگران رنج بردهای. ای پدر خوب ما که در آسمانهایی، ما به تو پناه آوردهایم....
کجایی ای امام و رهبر ما، که چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
درد دلها از بس نگفته و ننوشته شدهاند از یاد رفتهاند. صادقانه بگویم، در ذهنم گنگاند و مبهم. سید حسنات ماشاءلله بزرگ شده، ما را یاد تو میاندازد و سید احمد. دنیا به سرعت در حال بدتر شدن است. دل خوش داریم به وصی تو که در همهی این سالها تنها امیدمان بوده و هست. خدا میداند که چقدر دوستش داریم و چقدر دلمان میخواهد مثل این جوان که در آغوش تو آرام گرفته در نبود تو، سر در بغل او پنهان کنیم و بگرییم. دست ما اگر بر نخل بلند وجود قائم آل محمد نمیرسد، دست تو که می رسید، دست او که میرسد.
و علم تو بر زمین نمیماند، مگر ما مردهایم؟
برایمان دعا کن.
یکی از پسران یتیم و دلتنگ تو
۸۶/۰۳/۱۴
چه اشکالی دارد..........