راوی

آقا مرتضی! دستی برآر...

جمعه, ۲۰ فروردين ۱۳۸۹، ۰۳:۳۲ ق.ظ
راوی حسین ایمیل زده است که:
"سلام آقای مجید
از خارج که برگشتی
از جهادی هم که برگشتی
حالت هنوز جا نیومده؟
هفته ی دیگه سالگرد آوینیه
بنویس دیگه مرد حسابی!
ولو شده دو خط
بنویس سالگرد شهادت راوی اصلی را گرامی می دارم
والسلام
اینقدر سخته؟"
چه بگویم؟ آری برادر من از "اینقدر" هم سخت تر است. پنج سال است که از این قدر هم سخت تر است. یک سال است که تو می دانی نمیتوانم بنویسم. از چه بنویسم؟ از که؟ برای چه بنویسم؟ برای که؟ دستم که به سمت صفحه کلید می رود برای نوشتن راوی بی خود گریه ام می گیرد. "قراری" نداشتیم اما... قرار نبود این طوری شود. قراری نداشتیم اما... قرارمان "این" نبود! کو آن قرار بی قراری ها؟ تو بیا بگو چه کنم؟ تو صمد، تو حسین، تو هر کس که می توانی و باید مرا هدایت کنی. بیا و بگو. بگو کجای کار اشتباه بوده. آقا مرتضی شما هم بیکار ننشین برادر. ببخشید اصلاح می کنم: پدر! هرچه باشد نمیدانم چندمین سال شهادتت است و اگر بودی حالا هم سن پدر ما بودی. آقا مرتضی، سال همت مضاعف و کار مضاعف است... بیکار ننشین. قربان دستت؛ دستی برآر! دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را از این منجلاب بیرون کش! دستی برآر...
۸۹/۰۱/۲۰
مجید عزیزی

نظرات  (۸)

۰۷ شهریور ۹۰ ، ۲۱:۵۶ آقای نیمه شب
اگر دست چربی داشتیم روی سر خودمان می کشیدیم آقا مجید !
۰۹ تیر ۸۹ ، ۱۰:۴۵ بهاره خطیری
سلام
این دومین باره که به وبلاگتون سر می زنم آقای عزیزی ولی امروز بیشتر روی مطلب تامل کردم.
ممنون می شم هر وقت آپ کردید به من خبر بدید
شاد باشید و پایدار
مومن ان باشد که اندر جزر و مد
کافر از ایمان او حسرت خورد !!!
مرتضی آوینی در زمانه خودش مرتضی گونه عمل کرد. تو هم مرد زمانه خودت باش برادر! عزیز دل حتما آقایمان این خمودی و افسردگی را آن هم در این دوران پر از فتنه بر ما نمی پسندد و از ما نمی پذیرد. دستی که گفتی باید از آستین من و تو بیرون بیاید. جز این هیچ راهی نداریم... به امید روزهای بهتری که خودمان باید آن را بسازیم!
آقا شاید ربطی نداشته باشه اما انگار همین دیروز بود که گل مالت کردیم!
غرض از مزاحمت عرض ارادت بود که دیدم حاج آقا هم اینجا تشریف دارن گفتم یه تواضعی بکنیم خدمت هر دوی بزرگواران...
یا حق
دستی برآر... دستی...
آقا مجید بهتر بگم آقا زورو میدونی خیلی کم اینجا برات کامت نوشتم اما همش رو خوندم یا حداقل همه نوشته هایی که خبرم کردی رو خوندم ولی کجاست اون
بی صدا یا هم صدا ..... عشق یعنی راوی دوشنبه ها
مجید روزنامه جام جم کجاست مجید با اون همه انرژی کجاست دارم یواش یواش از دستت شاکی میشم
این یکی رو عمومی نوشتم که همه بخونن شاید خجالت بکشی
۲۱ فروردين ۸۹ ، ۰۸:۴۱ سید محمد حسن مخبر
می بینی آقا مجید ! وقتی دلتنگی بیداد می کند چگونه بند صبر دل آدمی پاره می شود . باز هم بگو و این بار با تو خواهم گفت که : مرتضاهای زمانه دلتنگی دستی بر آورید و ما قبرستان نشینان ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی