راوی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مسعود کرمی» ثبت شده است

و از آن روز
     بر چشم‌های قبیله
گریه، مکروه
  خفتن، حرام
و دیدن -عمیق دیدن-
              واجب عینی شد!*

داشتیم با مجید چای زعفرانی بانبات و کلوچه می خوردیم. سرمای پاییزی پارک لاله خواستنی شده بود. با هم که هستیم در خیابان ها و ترک موتور می زنیم زیر آواز، داشتیم گلویی تازه می کردیم. صدایی از بلند گوی پارک بلند شد. انگار از یک مجلس سوگواری بود. آقای مداح داشت به مناسبت سالگرد شهادت امام صادق (ع) از حضار اشک گدایی می کرد. گفتم: مجید به نظر من می شود کار دیگر و درست تری کرد. شهادت یک امام اتفاق بزرگی ست اما حقیقت این است که من اشکم نمی آید.  کاش به جای روضه خواندن در بارهء خاموشی شبانهء قبرستان بقیع و بسته بودن درها و کبوترهای تنبل اش از صدا و سیمای جمهوری اسلامی سخنرانی کارشناسی پخش می شد که در مورد امام صادق برای جماعت حرف بزند. نه اینکه روی زیبایی داشت و در تاریخ فلان متولد شد و نام مادرش این بود  و در چند ساله گی شهید شد.... مثلا  گفته میشد که چرا به ایشان می گویند بنیان گذار مکتب جعفری و چطور است که داشمندان بزرگی را در رشته های مختلف می شناسیم که شاگرد ایشان بوده اند و جریان این اولین دانشگاه بزرگ اسلامی چیست و بعد هم از سخنان و انتظاراتش از شیعه بگویند و به فکرمان بیاندازند. من منکر سوگواری و گریه نیستم، مثلا جریان عاشورا پر از داغ است پر از مصیبت و غربت است. (البته از عبرت هایش نباید غافل شد که اصل همان هاست). اما خوب می شود نشست و گریست بر اتفاقاتی که در یک صبح تا ظهر افتاده و حتی از زور گریه بر سر و سینه زد. اما قبول ندارم که بنشینیم و بر سر بزنیم که یا امام صادق تو گنبد طلایی و بارگاه نداری و این وهابی های فلان فلان شده درهای بقیع را میبندند و چراغ ها خاموشند و تو مظلومی و....

مجید گفت خیل خوب روضه نخون حالا اشکمونو در نیار. گفتم چشم. گفت خوب همین ها را برای راوی بنویس و همینا خوبه. گفتم چشم. باورش نمی شد بنویسم چون شش ماه است که قرار است من اینجا راوی باشم و نمی شود که بشود. بگذریم از این به بعد قرار شد.... چیزهایی که میبینیم در جامعه.... این شد روایت اول.

*سید حسن حسینی - گنجشک و جبرئیل

۱۵ نظر ۲۶ اسفند ۸۴ ، ۰۴:۰۳
مجید عزیزی

و شاید بیانگر این معنی باشد که مومن سزاوار است پیش از رسیدن ماه مبارک رمضان خود را برای روزهء حقیقی که همان انقطاع و اجتناب کامل از لذات دنیاست آماده کند .(1)
در این مناجات معارف فراوانی نهفته است . بویژه دربارهء آداب و آیین بنده گی کردن ، شیوه و شگرد با خداروبروشدن ، چگونه از او درخواست کردن، چگونه با او راز دل گفتن و چگونه زبان به عذر و پوزش گشادن و چگونه امیدواری بدو استوار داشتن . نیز در این مناجات دربارهء معنی و مفهوم لقاء خدا و قرب خدا نشانه های لطیف و دلپذیری آمده است.(2)
نظری و تاملی بر فرازی از این مناجات عارفانه و عاشقانه میکنیم و ...والسلام.
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاءنظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمه و تصیر ارواحنا معلقه بعز قدسک ... الهی و الحقنی بنور عزک الابهج فاکون لک عارفا و عن سولک منحرفا و منک خائفا مراقبا .
خداوندا ، انقطاع کامل را نصیب ما بنما تا به جایی برسیم که چشم های دل ما حجاب های نور را بدرند و به معدن عظمت تو واصل شوند و روح های ما به قداست عزت مند تو در آویزند... خداوندا ! مرا به عز دلگشای خود ملحق ساز تا شناسای تو باشم و از غیر تو رو برگردانم و از تو بترسم و مراقبت پیشه کنم.(3)
در این چند بند سه نکتهء بسیار مهم آمده است یکی محبت خدا دیگری معرفت به او و سومی و خوف از او و در حقیقت یک ریشه آمده است و دو میوه ، ریشه معرفت است و میوه ها خوف و محبت . و حقیقت دینداری هم جز این نیست . معرفتی عاشقانه و خائفانه . به حقیقت اگر تفکر و گرایش دینی آدمی خالی از محیت و و رحمت باشد نه دیندار حقیقی و نه انسان واقعی است . شیفتهء یاد خدا بودن از محبت بر می خیزد و نشانهء رابطهء عاشقانه است . عارفان عاشق ما تاکید فراوان بر محبت کرده اند و البته با این کار به حل معضلات بسیاری نائل امده اند . بزرگی چون مولوی کسی بود که می کوشید تا از راه عشق و محبت حتی اشکالات کلامی مانند جبر و اختیار را پاسخ گوید . از نظر مولوی یک رابطهء عاشقانه میان خالق و مخلوق همهء این مسائل را حل می کند زیرا زمانی دو موجود طلب کارانه و گله مندانه در برابر هم قرار می گیرند که احساس جدایی کنند و یکی خود را از آن دیگری نداند . لکن اگر کسی تمام وجود خود را در هستی دیگری باخت و چیزی از او باقی نماند نه حقی می طلبد نه چون و چرایی.
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما می رود ارادت اوست(حافظ)
تا به اینجا به گوشه ایی از ثمرات محبت و اهمیت آن اشاره شد اما امامان ما در دعایی که خواندیم به غیر محبت و ذکر خداوند ، معرفت و خوف و مراقبت را نیز خواسته اند . البته محبت خود ثمرهء معرفت است . تا آدمی کسی را نشناسد چگونه می تواند او را دوست داشته باشد ؟
می رسیم به مساله خوف و اینکه آیا عاشق می تواند از معشوق بترسد ؟ یا اینکه میان محب و محبوب تنها رابطهء محبت آمیز وجود دارد و بس . امام سجاد در دعای ابوحمزه میفرماید : خدایا از تو در خواست می کنم که دل مرا از محبت و خشیت خود مالامال کنی .
عاشق هم طربناک است هم خوفناک هم اهل انس است هم اهل هیبت و معشوق او هم محبوب است هم محتشم. عارفان گفته اند که هیبت ناشی از جلال خداوند است و انس و لذت ناشی از جمال او خداوند محبوبی است جمیل و جلیل و عارف متوازن با دو چشم به حق می نگرد و هر دو چهرهء او را می بیند.
در پایان اضافه کنم که خوف از حق و محبت به او ، به معنای خوف از جحیم و شوق نعیم او نیست.(4)
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر .(مولانا)
التماس دعا .
....................................................................
منابع :
(1)کتاب جهاد اکبر ..امام خمینی
(2)سلوک عارفان..میرزا جواد ملکی تبریزی
(3)مفاتیح الجنان
(4) حدیث بنده گی و دلبرده گی..عبدالکریم سروش.

۲۷ نظر ۳۱ شهریور ۸۴ ، ۰۳:۵۱
مجید عزیزی