راوی

فرشته‌ها

سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۸۸، ۱۱:۰۰ ق.ظ
اینجا روستای سیدال از توابع دهستان میغان شهرستان نهبندان استان خراسان جنوبی است. اردوی جهادی رضوان. این ها هم فرشته های کوچک آن جا. آن دختر مهربان و خجالتی هم اسمش زینب است. برادرش هم مهدی. آن که سوار موتور شده هم فکر کنم جواد بود. موتور برای دهداری بود و ما برای سرکشی به گروه های کاری ازش استفاده می کردیم. چند روز بعدش هم به گردباد گرفتار شدیم و با مهدی طاهری زمین خوردیم و دست و موبایلمان شکست. موبایل که آنجا آنتن نمی دهد، پس شکسته بهتر. دو هفته بی آنتنی، بی اینترنتی، بی تلویزونی، بی خبری. به قول انگلیسی ها: "بی خبری، خوش خبری". امسال چند روز را با زبان انگلیسی مشغول جهاد اصغر. چند روز را با بیل و ملات و استمبولی. چند روز را با دوربین. چند روز را با پریمیر (نرم افزار تدوین). خوش روزگاری بود. قشنگ ترین روز و شب های زندگی ام. لذت بخش ترینشان. از حسین غفاری برای اینکه از ابتدا وسیله ی این خیرات بود متشکرم. این عکس و مطلب هم به سفارش او نوشته شد.
IMG_1007.jpg
راستی خانم زهرا بابایی نیاک نویسنده وبلاگ "و پیامی در راه" از خوانندگان و مخاطبین پیگیر راوی که با اسم "یاسی" پایین مطالب نظر می گذاشتند، روز دوم فروردین در حالی که از راهیان نور بودند به لقاء الله پیوسته اند. این را دو نفر از بستگانشان خبر دادند. این هم سنگ مزار ایشان در قطعه شهدای محمودآباد است. فاتحه ای برای ایشان و خودمان بخوانیم.
تا این شیپور را کی بزنند و شما از دست ما راحت شوید. یک انشالله بلند
فعلن
۸۸/۰۱/۱۸
مجید عزیزی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی