راوی

حنّانه

دوشنبه, ۱ آبان ۱۳۸۵، ۰۹:۲۴ ب.ظ

- السّلام علینا و علی عباد اللہ الصالحین.
- بسم الله الرحمن الرحیم. إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (1) فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ (2) إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ (3). صدق الله العلی العظیم.
- الحمد لله علی ما هدانا و له الشکر علی ما اولنا
- بندگان خدا همان‌طور که می‌دانید ماه رمضان، ماه نزول برکات است.
- جدیدا دیده شده است که در این ماه، خداوند این‌قدر می‌خواهد خدایی کند که گاهی به حرف گربه سیاه هم باران می‌بارد.
- خواهران و برادران روزه‌خوار! حال که این هلال بحث برانگیز ماه شوال بالاخره دیده شده است و ماه مبارک هم تمام، بد نیست نگاهی به صحیفه‌ی سجادیه و دعای وداع امام سجاد با ماه رمضان بیاندازیم که در همان ابتدا می‌فرماید: "مِنَّتُکَ ابتِداءٌ. یعنی بار خدایا، ای آنکه نعمت و بخشش تو در آغاز است. یعنی در برابر کردار نیست که شخص به آن مستحق و سزاوار گردد، بلکه بی سابقه‌ی استحقاق است." این را داشته باشید تا من از منبر بیایم پایین بقیه‌اش را برایتان بگویم....

- یعنی وقتی خدا یک لطف بزرگی به کسی می‌کند دلیل بر این نیست که آن شخص لیاقتش را داشته و یا نداشته، بلکه خدا همین‌جوری حال می‌کند به بعضی‌ها حال بدهد. چرا؟ خوب معلوم است؛ چون خدا اِندِ مرام و معرفت است. البته هر کسی هم با خدا تریپ خاص خودش را دارد و بلعکس. این مقدمه‌ها برای این بود که بی‌مقدمه بگویم:
- بیست و سه سال در حسرت و آرزوی داشتن خواهر بودم. دو سال اخیر دچار عقده بی‌خواهری. جلوی آی‌دی مسنجر می‌نوشتم: "کاش یک دست و یک پا نداشتم، اما یه خواهر داشتم؛ یه خواهر راس راسکی". می‌نوشتم و از ته دل احساسم همین بود. خدای متعال در یک حرکت زیبا، جالب، غافل‌گیرانه، و رو کم‌کن و صفات عجیب دیگر، به خانواده ما دختری داد و من بعد از این همه سال خواهردار شدم. به همین سادگی، به همین خوش‌مزگی.
- به نام خداوند بخشنده‌ی بخشایش‌گر. کهیعص، این یادی است از رحمت پروردگار تو نسبت به بند‌ه‌اش زکریا، در آن هنگام که پروردگارش را در خلوتگاه (عبادت) پنهان خواند. گفت: "پروردگارا! استخوانم سست شده؛ و شعله پیری تمام سرم را فراگرفته؛ و من هرگز در دعای تو، از اجابت محروم نبوده‌ام. و من از بستگانم بعد از خودم بیمناکم و همسرم نازا و عقیم است؛ تو از نزد خود جانشینی به من ببخش، که وارث من و دودمان یعقوب باشد؛ و او را مورد رضایتت قرار ده." ای زکریا! ما تو را به فرزندی بشارت می‌دهیم که نامش "یحیی" است؛ و پیش از این، همنامی برای او قرار نداده‌ایم. گفت: "پروردگارا! چگونه برای من فرزندی خواهد بود؟! در حالی که همسرم نازا و عقیم است، و من نیز از شدت پیری افتاده شده‌ام!" فرمود: "این‌گونه است؛ پروردگارت گفته این بر ما آسان است؛ و قبلا تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی." (مریم1-9)
- شباهت این هبه‌ی خدا به ما با این ماجرای حضرت زکریا این است که من هم خدا خدا می‌کردم که خواهر داشته باشم، اما وقتی این خبر را شنیدم که خدا به خانواده ما دختری داده، خودم هم تعجب کردم که "مگه میشه؟ بابا حالا ما یه چیزی گفتیم! چه جوری آخه؟" واقعا باورش سخت است. اما شده است. این یعنی خدا خیلی مهربونه. خدا خیلی میتونه! می شود و می تواند! به رخ می‌کشد گاهی قدرتش را. همین.
- دوستی دارم که خیلی بچه با حال و با صفایی است. مدام از زمین و آسمان برایش خیر معنوی می‌بارد. مثلا می‌رفت کربلا. مکه. با خبر شدم که اتفاقی طلبیده شده و دارد مشرف می‌شود حج واجب. گفتم فلانی خدا چقدر تو را دوست دارد! گفت: "نه برادر! می‌بردم همه جا را نشانم بدهد، همه چیز بدهد، بعد بگوید دیدی؟ مکه هم رفتی اما آدم نشدی! حج واجب هم رفتی آدم نشدی! می خواهد بهانه‌ای نباشد آن دنیا." حالا من هم دقیقا همین حس را دارم. با تولد خواهر نازنینم به همراه نعمت، حجت هم بر من تمام شد. دیگر بهانه‌ای نیست.
- و وهبنا لهم من رحمتنا و جعلنا لهم لسان صدق علیّا. و از رحمت خود به آنان (فرزند) عطا کردیم، و برای آنان نام نیک و مقام برجسته‌ای قرار دادیم. (مریم 50)
- دارد کم کم باورم می‌شود که این اتفاق نمکین واقعا افتاده است. آن‌قدر خوش‌حالم که حال خود را نمی‌فهمم. این هفته نه سر کار رفته‌ام و نه دانشگاه. فرشته کوچک ما اغلب خواب است، اما خوابش هم دیدنی است. می‌نشینم، نگاهش می‌کنم و با هم درد و دل می‌کنیم. می‌پرسم ازش که چرا کمی دیر کرده است. با نگاهش بهم قول می‌دهد یک سال دیگر با آب و تاب همه چیز را برایم تعریف کند. "داداشی" اش را هم بگذارد اولش!

حنانه

- متولد ماه رمضان، ماه مهر، ماه مهربان. مهربان یعنی حنانه. حنانه یعنی بسیار مهربان. و هیچ چیز توی این دنیا مثل مهربونی نمیشه!
- این کودک به اندازه کافی با نمک هست. لطفا مواظب باشید از نمک چشمتان استفاده نکنید که اسپندمان تمام شده است.
- یکی از انگیزه‌های اصلی ازدواج یعنی احساس نیازم به داشتن نی‌نی حداقل تا چند سال برطرف شده است. آن‌ها که جبران الطاف ما را به شب عروسی حوالت می‌دهند که: "ان‌شالله عروسی‌ات جبران کنم" لطفا بشتابند و اگر راست می‌گویند همین حالا جبران کنند که من حالا حالاها عروسی بکن نیستم که نیستم!
- بارک لنا فی یوم عیدنا و فطرنا.
- ان شاءلله خدای مهربون به همه شما عیدی های توپ، در حد تیم ملی بدهد. مثل حنانه‌ی ما.
- لله ملک السماوات والارض یخلق ما یشاء یهب لمن یشاء اناثا ویهب لمن یشاء الذکور. مالکیت و حاکمیت آسمان‌ها و زمین از آن خداست؛ هر چه را بخواهد می‌آفریند؛ به هر کس اراده کند دختر می‌بخشد و به هر کس بخواهد پسر. (شوری 49)
- آیات قرآن را کم‌رنگ نوشتم که اگر وضو نداشتید مشکلی نباشد.

- راوی این اتفاق مبارک را به فال نیک گرفته زین پس با انرژی و جدیت کار خود را دوباره آغاز می کند.
- اللهم انا نتوب الیک فی یوم فطرنا
- این بار زیاده شد، اما این مورد استثناء بود.
- بدانید که زین پس این‌جا دو تا راوی دارد. مجید عزیزی و حسین غفاری. توضیحش هم در قسمت سخن روز و درباره ما آمده است. بقیه‌اش هم کم کم دستتان می‌آید.
-ماجراهای این سه ماه تاخیر و بقیه‌ حرف‌ها بماند برای پست بعدی که به زودی خواهم نوشت ان‌شاءلله.
- السلام علیک یا شهرالله الاکبر، و یا عید اولیائه

۸۵/۰۸/۰۱
مجید عزیزی

نظرات  (۴۳)

مطالبتان زیبا بود .
خداوند خواهرتان را برایتان حفظ کند و البته امیدوارم این مطالب جایی برایش نگه دارید تا وقتی کارتان به دعواهای خواهر و برادری رسید چیزی داشته باشد برای فخر فروختن و بتواند دماغش را بالا بگیرد و بگوید تو خودت از خدا خواستی فراموش شده آقا
ملت عزیز به نظر شما حنانه تو این عکس چند وقتشه؟ یا چند ماهشه؟
ج.اب بدین لطفا من اشتباه میکنم یعنی؟
همین عکسی که مثل فرشته ها خوابه وای وای
عکس امسال حنانه رو هم بذار از فضولی مردم
به من رفته یا نه ؟؟؟؟!!
اقا من الان دیرم شده باس برم ولی دلم نیومد پاشم برم گفتم یه بار دیگه به این ناز نازی خوشبخت نیگا کنم بعد دلم براش ریش ریش شده کاش اونجا بودم میتونستم بغلش کنم یه مارچ گنده از اون لپ های نازش بکنم ماهم از دور اینو تقدیم میکنیم بهش برسونید ماااااااااااااااااااچ
خوش به حال شما که یه همچی آفجی دارین از اون بیشتر خوش به حال حنانه که همچی داش مهربونی داره کاش خدا نصیب ما هم میکرد چی میشد مگه ؟ ها؟
آق مجید مشکلی که نیس ما با یه سال تاخیر تولد آبجیتون رو تبریک بگیم (خواهر خانوم خودشون با تاخیر اومدن این به اوندر )
خوش به حالتون منم نمیدونم دوست داشتم یا نه کهخواهر داشته باشم اصلا نمیدونم این آق داداش ما از جود ما به اندازه ی نصف خوشحالی شما خوشحاله یا نه (من که فکر نکنم )
من و داداشم که زیاد تفاوت سنی نداریم (تا دیدم اون اومد به دنیا منم جو گیر شدم برم ببینم اون اونور چی کار داره میکنه 18 ماه بعدش البته)
فضولی بود دیگه
سلام اقا مجید عزیزی ما که قد شما با معرفتیم و البته در این شکی نیست چون همش ذکر خیرتون هست البته اگه وقت بشه و اگه دوستان و اشنایان رو ببینیم و تماس داشته باشیم ! باز هم از معرفت شما ممنونیم
مشتی تو که با این نوشته و حال و روزت ما رو حسابی حالی به حالی کردی.از ننه بابامون هم که گذشته.ببین از طرف من حنانه رو نبوس بلکه بخورررررررش.
سلام اقا مجید یه عالمه یه دنیا مبارک
من دوتا شباهت گنده با این خواهره کوچولوی شما دارم که وقتی فهمیدم کلی دچار کف کردن شدم
1 ) منم تو ماه رمضون به دنیا اومدم
2) اسمم باهاش یکیه
و چه قدر اسم قشنگی داره مطمئنم یه دنیا خوشبخت میشه
تبریکات صمیمانه و زیادو اینای منو بپذیر خیلی زیاد
به بقیه ی داداشاش ومامان و بابای خوبشم تبریک میگم
برو باهاش حال کن
۰۹ آبان ۸۵ ، ۱۱:۱۳ غلام اهل بیت
سلام.
وبلاگ (سایت) قشنگی بود.
وبلاگ شما رو شهاب به من معرفی کرد ، اگه به جا نیاوردی شهاب رو زیاد عجیب نیست به خاطر علاقه خانوادگیی.
یه سر به من بزن - برای تبادل لینک یا لوگو
۰۸ آبان ۸۵ ، ۱۴:۱۱ طاهره بهرامی
فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَکَذَلِکَ نُنجِی الْمُؤْمِنِینَ (دعایش را مستجاب کردیم و او را از اندوه رهانیدیم و مؤمنان را، اینچنین می رهانیم )
سلام آقا مجید. خیلی خوشگل شده اینجا. برای تنوع لازم بود. یاعلی
۰۷ آبان ۸۵ ، ۰۹:۵۳ محمد مهدی نادری
آقا سلام . مشتاق دیدار . واقعا مبارکه . آدم به یه خواهر توی زندگیش احتیاج داره . وگرنه خشونت مردانه روح زندگی رو تباه می کنه . امیدارم به زودی شما هم ...
۰۶ آبان ۸۵ ، ۱۶:۱۶ عبداله فانی
چه عجب خیلی سرت شلوغه ؟ نه اینطوری نیست
دوستت هم که رئیس شده تحویل نمیگیره
علی......علی
۰۶ آبان ۸۵ ، ۱۵:۴۹ معلمی از بهشت
سلام برادر مجید.مبارک باشد.هم عید فطر هم برادر شدن دوباره اتان!قدمش خیرباشد و زیر سایه ی پدر و مادر بزرگ شود(انشاالله).یک دفعه ای جا خوردیم.حالا قرار است نقش برادرش را بازی کنی یا پدرش را؟:)دختر رحمت است .من که در اوج نا امیدی به آینده دارم جوانی ام را پای این دو تا نعمت می گذاریم .خدا نخواست ما هم رحمتی در خانه داشته باشیم.اسفند هم برایش میریزم تو آتیش.خیلی خیلی مبارک است.
بسم الله!
احیانا بد نمی شد می نوشتی که من اولین دوستی بودم که از این انفجار نور با خبر شدم؟!
در ضمن چون فعلا نه سال وقت هست از طرف من لازم نیست اقدامی کنی و من و آبجی فاطمه ام به زودی برای بوسیدنش خدمت می رسیم!
آقا یه کم صبر می کردید پسر ما زود تر بدنیا بیاد! اوه البته ما یه مهمی (مهدی) داریم!!! یک سال بزرگتر!
و فکر کنم شما اولین نفری باشید که حنانه فعلا اهلی کرده.
برای حنانه ی نازنین که خواهد دانست تنها کودکی است که خدا می افریند! در این هنگام بود که روباه پیدا شد. روباه گفت: سلام. شازده کو چولو سر بر گرداند و کسیرا ندید ولی مودبانه جواب سلام داد. صدا گفت: من اینجا هستم زیر درخت سیب. شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی: روباه گفت: من روباه هستم . شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا بامن بازی کن من انقدر غصه به دل دارم که نگو. روباه گفت:من نمی توانم با تو بازی کنم, مرا اهلی نکرده اند.
شازده کوچولو گفت: اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت:(( اهلی کردن)) چیز بسیار فراموش شده ای است یعنی ((علاقه ایجاد کردن))
بعد مدت زیادی به شازده کوچولو نگاه کرد و اخر گفت: بیزحمت.......
مرا اهلی کن.
شازده کوچولو در جواب گفت خیلی دلم می خواهد ولی وقت زیادی ندارم من باید دوستانی پیدا کنم و خیلی چیزها هست که باید بشناسم. روباه گفت:
هیچ چیز را تا اهلی نکنند نمی توان شناخت,روباه گفت ادم ها این حقیقت را فراموش کرده اند ولی تو نباید فراموش کنی. تو هر چه را اهلی کنی همیشه مسِِِیئول ان خواهی بود.
و...............
یکی کودک بودن
اه..
یکی کودک بودن در لحظه ی غرش
ان توپ اشی
و گردش مبهوت سیب سرخ
بر ائینه
یکی کودک بودن
در این روز دستان بسته
و خش خش نخستین برف سنگین بار
بر ادمک سرد باغچه
در این روز بی امتیاز
تنها
مگر
یکی کودک بودن!
همیشه کودک باش
فرزانه
مهر 1385
سلام! لطفا اینو یه جا بنویسید بره حنانه نگه دارید.
سلام.بهتره اول گاماس گاماس پیش بریم! در ابتدا عید زیبای روزه داران را به شما و خانواده ی محترمتون تبریک میگم. دوم هم قدم نو رسیده,خواهر کوچولو و ناناس رو بهتون تبریک میگم. سوم هم شروع دوباره راوی همراه با راوی جدید,آقای غفاری,هم تبریک میگم, پس اسم راوی به راویان تغییر پیدا میکنه!!!..................... میخواستم بگم آقای عزیزی خدا چقدر شما را دوست دارد! چون ما هرچی پیش خدا ضجه موره زدیم برای داشتن برادر,هیچ افاقه ای نکرد! به جایش خواهرزاده ای بر ما نازل کرد که دعا میکنم همچین بلایی بر سر شما نازل نشود!!! بر همین اساس میخواستم تجربیات یک سال و هفت ماه و چهارده روز خود را در اختیار شما قرار بدم( به اندازه ی سن خواهرزاده بنده)!!! شما که الان خیلی خوشحالید و در آسمانها پرواز میکنید! میخواهم بهتون هشدارهای لازمه رو بدم!!! وقتی که حنانه کوچولو با دندانهای تیزو تازه در آمده اش جای سالمی در بدنتان باقی نگذاشت آنوقت میفهمید که من به شما چی گفتم. وقتی که گشنش میشه با اون جیغ های بنفشش اگر گوشی برای شما گذاشت خدا رو شکر کنید.ازتون خواهش میکنم که کتابها و دفترها و جزوه هاتون رو یا با فولاد جلد کنید و یا با کلیدی فولادی قفلش کنید !!! و خودکار را در دسترسش قرار ندین چون من هنوز که هنوزه چیزهای جدیدی را در کتابهایم پیدا میکنم! یعنی خط خطی ها به طرز ماهرانه ای انجام شده است که من حتی نوشته های خود را هم نمیتوانم بخوانم! یعنی پیکاسو پیشش لنگ میندازد!!! راستی تلفن همراهتون هم یه جایی بزارید که عقل جن هم بهش نرسه! چون این هم در امان نمیماند! ولی خداییش با همه ی این چیزهایی که گفتم این نی نی ها در جای خود هم یک بامزگیهایی و شیرینی هایی دارن! مثلاً همین خاله گفتنها البته شما که داداشی هستین برای حنانه! به قول نیلوفر(خواهرزادم) داداش دَدید!(به مجید میگوید دَدید!) حالا شما با صحبتهای من پشیمون شدید یا هنوز خوشحالید؟!:دی! راستی آن کسانی که گفتن حنانه خانومی رو ببوسین, لطفا نبوسید چون لپ بچه آب میشه!!! باز هم تولد حنانه خانومی که با این عکس هم معلومه که خیلی ناناسه رو بهتون تبریک میگم. راستی تولدش چندم مهره؟؟؟مثل اینکه باز زیاد صحبت کردم.میرم و بر میگردم(تیریپ سنجد!) امیدوارم اول خدا و بعد هم امام زمان یار و یاورش باشه....یا مهدی...
ظاهراَ قالب وبلاگ عوض شده؟ نه؟ قبلا مشکی بود. الانه آبی شده. شایدم من یادم نیست. خیلی وقت بود نیومده بودم این جا!
قسمتی کوتاهی از داستان «زنده به گور»
نوشته شده توسط: * ویروس*
. . .
بالاخره تصمیم خودش رو میگیره ! با خودش میگه : باید زود تر از اینا این کار رو می کردم . از دست فروش ها چند تا شاخه گل می خره . سوار یکی از مینی بوس ها می شه . ساعتش رو نگاه میکنه ، ساعت 17:40 گذشته بود . دیگه داشت به وقت افطار هم نزدیک میشد . می ره رو صندلی تکی ته مینی بوس می شینه و از پنجره به بیرون خیره میشه ! مدت ها بود که سارا دلش می خواست نره خونه ! دلش می خواست دانشگاه هم نره ! حوصله ی خودشم نداشت ! معلوم نیست از کجا به این نتیجه رسیده بود که باید بره بهشت زهرا ! گلی رو که دستش بود ، بو می کنه !‌ لبخند کمرنگی می زنه ! ماشین راه می افته و سارا هم چشماش رو می بنده .
متن کامل داستان رو از وبلاگ Write Time بخونین .
سلام. عید فطر مبارک !
به نام او..... سلام برادر خوشحالم که با لاخره خواهر دار شدید اون هم از نوع واقعی امیدوارم برادر خوبی براش باشید و با توجه به اختلاف سنی که با هم دارید خوب خوب درکش کنید برای این کوچولو ارزوی زندگیه سرشار از معنویت وموفقیت می کنم.
۰۳ آبان ۸۵ ، ۱۷:۴۳ محمدرضا. ح
سلام. مبارکه. انشاء الله 5شنبه با شیرینی و فیلم می‌بینیمتون!
به شکر آن که شکفتی به کام بخت ای گل / نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار
... قدم نورسیده مبارک جناب عزیزی !
۰۳ آبان ۸۵ ، ۱۳:۴۳ اعتمادنیا مهدی
آقا مجید آبجی جدید مبارکه و عید را به شما و خانواده محترمتون تبریک عرض میگم یا حق یا علی
۰۳ آبان ۸۵ ، ۰۸:۳۴ عماد هنرپرور
سلام و عید مبارک. حالا که شما نصف پستتو عربی نوشتی اسعد الله ایامکم و عیدکم مبروک :)
قدم نورسیده هم مبارک! خدایش براتان نگه داراد.
آقاجان ما منتظریم ببینیم شما و آقا حسین چه میکنید در این میدان و با این گوی :)
خدانگهدار
سلام. قدم نورسیده مبارک. من که دلم ضعف رفت. خوش به حالتون.
سلام
تولد این خانم کوچولوی ناز نازی رو خیلی خیلی بهت تبریک میگم.
باسلام و تبریک عید فطر .خوشحالم که صاحاب یه خواهرناز شدی.خدابراتون نگهش داتره.شیرینی یادتون نره.دعامی کنم عضوی از جامعه قرآنی و وبلاگ نویسان بشه.التماس دعا.خدانگهدار
قدم نو رسیده مبارک آقا مجید چشمتون روشن شیرینی یادت نره حاجی سیمت وصله مارم دعا کن یا محمد
بازگشتت مبارک مجید جان دلبندم
۰۲ آبان ۸۵ ، ۱۷:۵۰ محمّدمهدی کارگر
با این که دیگه نمی‌خواستم تو وبلاگت کامنت بذارم(!) امّا این اتّفاق انقدر شیرینه که اسم من هم باید حتماً پای کامنت مطلب این اتّفاق توی وبلاگت باشه. دوباره به تو و خانواده تبریک می‌گم! امیدوارم که صحیح و سالم و صالح باشه. دختر توی هر خونه‌ای منشاء خیره. این رو از زمانی که خواهرم به دنیا اومد تا حالا دارم می‌بینم. شما هم قطعاً به این حرف من خواهی رسید. ان‌شاءالله که قدمش خیره! یا علی
زود شوهرش ندید حالا که دیر اوخمنده ها !!!
۰۲ آبان ۸۵ ، ۱۶:۰۵ مریم.میراحمدی
البته من الان یه کم غیرتی شدم بعضی آقایون فرموده بودن "از طرف من خواهرتو ببوس"!!! اما از طرف ما هم ببوسینشون!
خدا رحمت رو به شما دیگه تموم کرد تو این ماه!
مبارکه! خیلی...
بنام آفریننده ی خواهرِ اقا مجید/ سلام/ از صمیم قلب تولد فرشته‌ کوچولوی خونه تون رو تبریک می گم، ان شالله جزو آولیاء خدا باشن و مایه روشنی چشم پدر و مادرت/ یا علی
چشمتون روشن! دیدین وقتی می خوابن و نگاشون می کنی چه ارامشی به ادم میدن. نی نی تون مثل فرشته هاست!
آقا مجید عیدت مبارک می دونم که این عید با بقیه عیدها فرق می کنه . ولی متاسفانه نمی تونم بفهمم چه حسی داری حالا از طرف ما خواهرتو ببوس
راوی! بخوان که رستم افسانه می رسد...
دوباره ســــــــــــــــــــــــــلام.. من ادامه مطلب رو الان خوندم مبارک باشه بر شما و خانواده محترمتون شیرینی بده تا چشم روشنی هم بیاریم . من هم بزرگترین تعمتی که خدا بهم داد دخترم بود تازه تنت گرمه نمیفهمی اگر بابا بشی چه مزه ای داره حالا ناز کن بگو نه نمیخوام دلت هم بخواد ازدواج کنی و بابا بشی. بعدش هم اینکه بچه رو اذیت نکن اینقد بذار بخوابه مخشو نخور خوابهای بد می بینه گناه داره طفل معصوم. بعدش هم که شما خودت ژامنبری هستی ولی بگم خوبه برای اینکه از ملاحت ابصار اغیار من جمله خودت طفل معصومه در امان باشه بسیار آیه شریفه : (ما شا, الله لا قوه الا بالله) را بخوانید آیه اینه نه کمتر و نه بیشتر که خیلی مفید و موثره . بعدش هم اینکه سنت ائمه است که برای مولودشون ولیمه میدن پی لا اقل به این سنت اقتدا کن و به رفقات یه حالی بده . و یا علی
سلاااام
به به .. مبارکه ... مبارکه ...مبارکه
تازه ما می خواستیم خبرای دیگه بهت بدیم زدی همچین تا چند هفته که چه عرض کنم .. خلاصه تا مدتها دهنمونو بستی
عیدت هم مبارک
می گم این آقای حسین غفاری احیانا همون حسین غفاری بیدمشک باشن؟
پیروز باشید
یا حق
سلام عید بر شما هم مبارک
به نکته خوبی اشاره کردی
مثل همین موضوع
صفت تواب بودن خداست که میگیم
تواب یعنی بسیار رجوع کننده نه توبه پذیر یعنی خدا اول خودش میاد برای آشتی با بنده هاش نه اینکه ما بریم توبه و رجوع کنیم و اون بپذیره میبینین چه خدای خوبی داریم؟ پس همه کشکولهای گداییشون رو بلند کنن و بگن الهی العفو الهـــــــــــــــــــــــی العــــــــــــــــفو کسی ساکت نمونه ها آقا چرا شما ساکتی؟ بله شما درسته خودتو میگم اسمت چی بود....... عزیزی بود دیگه نبینم من نیستم بیایی بالا منبر ها بشین همون پله اول خب الان با هم هم صداش کن که خدا ببخشتمون بلند بگینها تا گوشتون سوت بکشه.
یا علی
السلام علیکم!!
عید مبارک آقا مجید!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی