راوی

خمینی شاهد باش، ما اعتراض کردیم

دوشنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۸۶، ۱۱:۱۶ ب.ظ
ای پدر خوب ما که در آسمان‌هایی، سلام.
غروب چهاردهم خردادِ هجده سال بعد از رفتن توست و من در جماران برای تو می‌نویسم. و در این نوشتن قصدم گریه و مویه در فراغ تو نیست. هرچند خدا می‌داند همان‌طور که یکی از زیباترین پسرانت، سید مرتضی آوینی گفت؛ با رفتن تو "داغ‌های همه‌ی تاریخ را ما به یک‌باره دیدیم، داغی بی تسلّی". و من اضافه می‌کنم که این داغ را مرحمی که نیست هیچ، سال به سال داغ‌تر هم می‌شود.
خمینی عزیز، حقیقت این است که تا به حال این‌قدر از نوشتن مستأصل نبوده‌ام که الآن. آخر می‌دانی که این‌جور مواقع هر حرفی بزنی، خیلی زود پای امنیت ملی به میان می‌آید. مخصوصا که در برهه‌ی حساسی هستیم که "انرژی هسته‌ای حق مسلّم ماست" و هیچ حرفی جز این، نه بار شنیده شدن دارد و نه حتی اجازه‌ی گفته شدن. چه می‌گویم؟ بی هیچ مقدمه رفتم به صحرای کربلا! راستش نمی‌دانم از کجا شروع کنم. آن‌قدر اتفاقات عجیب و غریب در این هجده سال که تو نبودی برای ما افتاده است که نقل خلاصه‌اش مثنوی هجده مَن کاغذ است. اما به تازگی چیزهایی دیدم و شنیدم که هر چه کردم دیگر با عقلم جور در نیامد. این شد که دیدم اگر به کسی نگویم می‌ترکم و دیدم که کسی بهتر از تو نیست. می‌بخشی که خیلی محاوره‌ای می‌نویسم آقا روح‌الله! اما این‌بار با گفتن "آقا میاد همه چی درست میشه" هم دلم آرام نگرفت که تو به ما آموختی که انتظار در مبارزه است.
آقا روح‌الله، در آستانه‌ی هجدهمین سال‌گرد ارتحال ملکوتی تو! ماموران نیروی انتظامی با صورت‌های پوشیده با نقاب، در حرکتی ضربتی ریختند در محله‌ها، یک سری آدم بد را گرفتند، بدون محاکمه همان جا دم در خانه‌شان دست‌هاشان را بستند و با دست بسته بستند‌شان به باد کتک، با مشت و لگد و باتوم. بعد دو تا آفتابه انداختند گردنشان و لوله‌ی آفتابه را به زور کردند توی دهانشان. آقا روح‌الله در همه‌ی اتفاقات بدی که اخیرا این‌جا افتاده این یکی بد جور خورد توی سرم. باورم نمی‌شد که این‌کارها را دارند به صورت کاملا قانونی در جمهوری اسلامی ایران انجام می‌دهند و با افتخار عکس و فیلمش را توی خبرگزاری‌ها و تلویزیون نشان می‌دهند. توی هم‌این صدا و سیمایی که اگر یک پلیس آمریکایی یک مجرم را بزند در همه‌ی بخش‌های خبری آن را پخش می‌کنند و آمریکا را محکوم می‌کنند.

بابا جان! می‌بخشی که لحن صحبتم مثل غرغرهای توی تاکسی است، اما تو که از آن بالا حال و روز ما را می‌بینی، پس به من حق می‌دهی که همین‌طور بی هیچ ترتیبی و آدابی ادامه دهم. همین قوای انتظامی قبل از این، در طرح ضربتی دیگر به زور بر سر مردم حجاب می‌کرد. نمی‌دانم شما در اول انقلاب هم با آن‌که آن‌موقع شرایط هرج و مرج و بی قانونی بود همین کارها را می‌کردید یا نه. پس در این مورد موضعی ندارم. اما وای خدای من! لِاَی الاُمورِ عِلَیکَ اَشکُو؟ از کدام کارها به تو شکایت برم؟ این‌جا از هر چیز که شکایت کنی متهم می‌شوی به مخالفت با ولی‌فقیه. حتی نمی‌توانی به آتش‌نشانی محل انتقادی داشته باشی. چون زیر مجموعه‌ی فلان‌جاست و فلان‌جا زیر مجموعه‌ی بهمان‌جا و بهمان‌جا زیر مجموعه‌ی نیروهای مسلح و نیروهای مسلح زیر نظر مقام معظم رهبری! می‌گویند همه چیز با نظر و اجازه رهبر انجام می‌شود. و من نمی‌دانم در زمان حکومت پیامبر که این‌همه دستگاه حکومتی و پیچیدگی‌هایش نبود چه طور ماجرای تنگه‌ی احد اتفاق افتاد؟ تقصیر محمد(ص) بود؟ یا در زمان حکومت حضرت علی چه طور ماجرای حکمیت صفین اتفاق افتاد؟ تقصیر علی(ع) بود؟
خمینی کبیر! بگذار مسائل بزرگ‌تری را مطرح کنم. رئیس جمهور امروز ما کسی است که خیلی سعی می‌کند در رفتار و گفتار ادای تو را دربیاورد. ادای شعارهای اول انقلاب را. و برای همین بعد از یکی دو دوره، الآن جوّ جمهوری اسلامی ایران دوباره انقلابی شده. همین رئیس جمهور محبوب ملک فهد عربستان را که تو درباره‌اش گفته بودی "ما اگر از صدام بگذریم از او و آل سعود نخواهیم گذشت"، خادم الحرمین الشریفین خطاب کرد، ملک عبدالله اردن را در آغوش گرفت و برادر خطاب کرد، به رئیس جمهور آمریکا نامه نوشت و حالا دقیقا در  آستانه‌ی هجدهمین سالگرد ارتحال ملکوتی تو! بعد از بیست و هفت سال قطع رابطه با آمریکا که به دستور شخص شما بود، با آمریکا بر سر میز مذاکره نشسته‌اند. البته ما در آن اندازه نیستیم که در این کارهای بزرگ چون و چرا بیاوریم و سوال کنیم که آمریکای سال هشتاد و شش با آمریکای سال پنجاه و هشت چه فرقی کرده و یا چه و چه. آخر آقا روح الله! ما هیچ نمی‌دانیم. ما حتی هنوز از انقلاب و جنگ مقدسمان هم هیچ نمی‌دانیم. باید منتظر بنشینیم تا اگر خدا بخواهد گاهی بزرگان نظام با هم دعوایشان بشود و نامه و سندی رو کنند و این وسط ما بفهمیم که ای دل غافل! چه خبرها که نبوده! و جریان جام زهر چیست و چرا جنگیدیم و چرا نجنگیدیم! یا یک پدر آمرزیده‌ای از لبنان، "همان‌جا که همه‌ی انقلاب را به آنجا صادر کردیم و چیزی برای خودمان نماند"، بیاید و مستندی بسازد به اسم تو آقا روح الله! و ما بعد از این همه سال یک‌باره بنی‌صدر را در تلویزیون ببینیم و بدانیم روزگاری شخصی به اسم منتظری قائم مقام رهبری انقلاب بوده و چه و چه. تاریخ انقلاب و جنگ را هر وقت صلاح بدانند و آن‌ هم به صورت قطره‌چکانی به ما می‌دهند. به ما که نه انقلاب را دیده‌ایم و نه جنگ را و نه تو را!

این‌جا روزگار غریبی است نازنین! آقا روح‌الله! ما که نه انقلاب را دیده‌ایم و نه جنگ را و نه تو را، همان‌ها که بهمان می‌گویند آرمان‌گرا، خیلی بد‌بختیم! نسل‌مان رو به انقراض است. چوب دو سر طلائیم. از هر دو طرف فحشمان می‌دهند. آنان که معنای "ولایت" را نمی‌دانند در کار ما سخت درمانده‌اند. دوستی دارم که متهمم می‌کند به خمینیسم و می‌گوید دورانش که دهه‌ی شصت باشد، گذشته است. می‌گوید این انقلاب و این جمهوری اسلامی از اول مشکل داشت. تناقض داشت. می‌گوید پادشاه از اول لخت بود و تازه دارد معلوم می‌شود. می‌گوید اسلام دارد پیش‌رفت می‌کند و دنیا را فتح می کند اما در ایران دارد پس‌رفت می کند و مردم را بی‌دین می‌کند. و من ‌می‌دانم که به قول سید آوینی؛ دهه‌ی شصت دهه‌ی تو بود و از این پس دهه‌ها هر چه بیایند، به جز تو انتساب نخواهند داشت. دوست دیگری دارم که می‌گوید من و امثال من استحاله شده‌ایم، غرب‌زده شده‌ایم، دیگر خودی نیستیم و حتی ضد ولایت فقیه هستیم. و من می‌دانم که تو نیز از متحجّران بیش از دیگران رنج برده‌ای. ای پدر خوب ما که در آسمان‌هایی، ما به تو پناه آورده‌ایم....
کجایی ای امام و رهبر ما، که چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم؟
درد دل‌ها از بس نگفته و ننوشته شده‌اند از یاد رفته‌اند. صادقانه بگویم، در ذهنم گنگ‌اند و مبهم. سید حسن‌ات ماشاءلله بزرگ شده، ما را یاد تو می‌اندازد و سید احمد. دنیا به سرعت در حال بدتر شدن است. دل خوش داریم به وصی تو که در همه‌ی این سال‌ها تنها امیدمان بوده و هست. خدا می‌داند که چقدر دوستش داریم و چقدر دلمان می‌خواهد مثل این جوان که در آغوش تو آرام گرفته در نبود تو، سر در بغل او پنهان کنیم و بگرییم. دست ما اگر بر نخل بلند وجود قائم آل محمد نمی‌رسد، دست تو که می رسید، دست او که می‌رسد.
و علم تو بر زمین نمی‌ماند، مگر ما مرده‌ایم؟
برایمان دعا کن.
یکی از پسران یتیم و دل‌تنگ تو
۸۶/۰۳/۱۴
مجید عزیزی

نظرات  (۳۳)

۲۶ تیر ۸۶ ، ۰۹:۴۹ انجمن مبارزه با تهاجم فرهنگی
خوب ما هم می خواهیم جز راویان باشیم
چه اشکالی دارد..........
دوست دارم . دوست دارم
قده تمومه آدما
قده تمومه عاشقا
دل بردی و پنهون شدی
از من چرا ای بی وفا
از من چرا... از من چرا....
عاشق شدم عاشق شدم
از چشم من پنهون نشو
تنها شدم تنها شدم
تنها نرو... تنهام نرو...
پر می کشی تا آسمون
من خسته ی بی بال و پر
روزی که برگردی دگر
از من نمی بینی اثر
دوست دارم . دوست دارم
قده تمومه آدما
قده تمومه عاشقا
سرخوش زصبوی غم تنهائی خویشم
چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم
در بزم وصال تو نگویم ز کم و بیش
چون آینه خو کرده به حیرانی خویشم
لب باز نکردم به خروشی و فغانی
من محرم راز دل طوفانی خویشم
یک چند پشیمان شدم از رندی و مستی
عمریست پشیمان ز پشیمانی خویشم.
" ویل لکل معتد اثیم "
" ویل لکل افاک اثیم "
نظر شما در مورد قطع ید در اسلام چیه؟ با حقوق بشر مخالفه؟
نظر شما در مورد کشته شدن یک جوان سرباز یک انسان که مثل من و شما حق زندگی داره به دست همین اراذل مظلوم !! چیه؟
امثال سعید امین و جلایی پور و اون 68 نفر در نظام اسلامی زندگی نمیکردن ولی دیدیم چه کردن
ثانیا شما که اینقدر دم از ولایت میزنید اگر آقای خامنه ای رو قبول دارید خود ایشون هم گفتن من به این جوونا ( به قول شما بی دین) اعتماد دارم
در آخر کسی زن و بچه مردم رو ... چه عرض کنم بگذریم و کسی که از انسانیت فقط غریزه تناسل رو شناخته لایق این عقوبته
آقا جان! چرا XML سایت کار نمیکنه؟
۲۳ خرداد ۸۶ ، ۰۶:۳۱ سهیل کریمی
آقا مجید ! درد این فنتی زیاده ، احساسات خوشگل تو هم مثل خودت که مجید عزیزی ، عزیزه ! ولی اولویت ها رو فراموش نکن . اگه فکر می کنی با گذاشتن عکس حنانه هم تو سایت تون پوز امثال من می خوره ، سخت در اشتباهی! یه هو دیدی عکس سید محسن رو زدم رو پیشونی وبلاگم و افشاگری کلون راه انداختم ها !
در ضمن ، نادر ترکه هم یه وبلاگ جدید راه انداخته که آدرسش خیلی سخته و تو پارتیزان لینکش کردم . اُسگل رفته تو یاهو ، بلاگ راه انداخته که خودش هم سر در نمی یاره چی به چیه ! آخرین کلام : دوستت دارم هزار تا ...
۲۳ خرداد ۸۶ ، ۰۶:۳۰ سهیل کریمی
سلام مجید جان ! اوهوی دزد بد ! ما تو این مملکت و تو این دنیای سر تا پا وارونه این قدر داد برای زدن داریم و اون قدر داد برای ستاندن که دیگه حق و داد جماعت اوباش می ره اون ته ته ها . نه این که این ها حقی برای کتک نخوردن نداشته باشن ، چرا ، این ها هم طبق قانون خدا که افضل همه ی قوانینه ، حق کتک نخوردن و بی محاکمه حد نخوردن و به ناحق تعزیر نشدن رو دارن ولی تو این همه نامردی و نامرادی و حقیقت رو زیر پا گذاشتن و ظالمانه بر مظلوم تاختن و به اسم تشخیص مصلحت نظام ، همه رقم تشخیص حقیقت نظام رو ذبح شرعی کردن و مملکت رو قلمبه به اجانب فروختن و ... چه جای بی نوبت دفاع از اراذل و فواحش می مونه ؟ امروزه روز ، حنجره ت رو برای اون هایی زخم و زیلی کن که همه چی مون رو تو توبره ی دین فروشی ریختن و عدل و داد ، پسته ی تو جیب شونه ! اون هم از نوع خندان اکبری مزارع رفسنجان !
مجید جان ! بشاگرد رفتی و دیدی باقیات صالحات حاج عبد الله والی رو . حالا می شه فهمید چه فرقیه بین اون خدا بیامرز و جماعت بی ناموسِ وطن فروش که 16 سال چه ها با این مرز و بوم نکردن . و حالا می شه فهمید که بله می شه برای این مملکت با دست خالی از دنیا و انبان پر از اُخر‍ی کار کرد و نتیجه ش رو هم نصیب آدمای صاحب حق کرد ولی ... این ها همه ، دردهای الویت داره . از دیگر دردهای از این دست ، غریب موندن آرمان حضرت صاحبه که دو تا برنامه ی درست برای پیش واز رفتنش نداریم . حالا هی خودمون رو بکشیم که اللهم کن لولیک الحجت ابن الحسن ...
این آدم بدها فوقش از پلیس و افتابه ونهایتش از مسئولین مملکت متنفر میشه اما
درد بزرگتر هین دست برخورد های پلیسی با بد حجابیه که باعث تنفر بیشتر از حجاب وباحجاب و دین وخدا وپیغمبر می شه بیدار شو عزیز
بیدار شو عزیز
کین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود
سلام
میدونی یکی از خصوصیات کشورهای جهان سوم چیه؟
مقدس کردن رهبرها..
یعنی کاری که ما هم در کشورمان انجام میدیم!
قلعه حیوانات رو مطالعه کنید تا آسیب های این کار رو ببینید!
خمینی، خامنه ای، و یا هر کسی دیگر که رهبر این کشور میشه، دلیلی بر مقدس بودنش نداره.. افرادی رو می بینم که هنگام سخنرانی اینها چنان گریه میکنن که اگر یک غریبه ببینه فکر های عجیب غریب میکنه..
با مقدس کردن افراد، حتی اگر بدونیم که فلان کار اونها اشتباه هست، نمیتونیم چیزی بگیم، چون مقدس هستن..
این انقلاب، با همه خوبی ها و بدی هایی که داره نتیجه رهبری خمینی هست.. درسته؟ همونطور که خوبی ها را به اون نسبت میدیم، بدی ها هم باید نسبت بدیم.. درسته؟
ولی دیدی یکبار این کار رو بکنن؟
همون روزی که شما این رو نوشتی، در بارگاه ایشون پولهایی خرج میشد نا گفتنی.. خرج های گزاف.. حالا چقدرش توی جیب بعضی از آقایون رفته خدا میدونه..
فکر میکنی چندین سال دیگه چی میشه؟ 22 بهمن تبدیل میشه به یه جشنی مثل جشن های شاهنشاهی.. غیر از اینه؟
ولی به کی بگی؟
مگه جرات داری دهنت رو باز کنی؟ مگه توی همدان نبود که یک قاضی بدون محاکمه افراد رو به اعدام محکوم میکرد و در کمال پر رویی میگفت: این ها یا مجرم هستن یا بیگناه، اگر مجرم باشن نتیجه تعمالشون رو دیدین و اگر هم بیگناه باشن که میرن بهشت..
وقاحت رو می بینی؟ در روزنامه همشهری هم به چاپ میرسه..
yadam raft begooyam . yadat naravad haman emame azizat bud ke hezarha nafar ra baad az aenghelbash be dar keshid o kosht o koshtare daste jami kordha ra be samar avard,... fek nakon ke ali goo ha ali joo ham hastand .. ali ali
be hadese oftadam tooye blogat .. khoshalam . neveshtanat be delam neshast .. khodam tooye iran bozog shodam ,.. to agr nemidani bedan ke ba afghanha badtar az arazel o obash barkhord mishavad .. ba kasi gheir az khoda harf nazan .. chera vaghti khoda hast dast basteii be damane akhoondhayee ke iran ra be lajan keshideand
۲۰ خرداد ۸۶ ، ۱۳:۰۵ باران محسنی
(:
بسم الله القاصم الجبارین
تا دوست همه بال گشودند و رسیدند
ما همت خود بیشتر از هیچ نراندیم
یا حق مدد!
التماس دعا
آدرس ایمیل شخصی لطفا !!
۱۸ خرداد ۸۶ ، ۲۳:۳۲ حسین شیرالی
امام شاهد باش که این گفت و آنها نشنیدند........و باز هم شاهد باش که مسخره هم کردند......یا علی
سلام
خسته نباشی مرد انقلابی ...
علی علی
خیلی خوب بود ... خیلی صمیمی و دردناک ..
دل تنگیت بدجور اذیتم کرد جوون ...
مدت ها بود تحت تاثیر نوشته ای قرار نگرفته بودم ... خیلی عالی بود ...
چقدر حرف داشت ..چقدر صادق بود .. !!
مدت ها بود که این طور تحت تاثیر قرار نگرفته بودم ... واقعیتش اینه که گریستم از سر دلتنگی ، نه برای امام برای نسل خودم که نتوانست هویت دار شود !
بعضی جاهاش اتیش میزنه :
"این‌جا از هر چیز که شکایت کنی متهم می‌شوی به مخالفت با ولی‌فقیه"
چوب دو سر طلائیم. از هر دو طرف فحشمان می‌دهند
..................
به دلم نشست ... خیلی ... دلتنگیت بد جور اذیتم کرد
سلام داش مجید!
داش مجید 75 سی سی!
از آفتابه و اینها که بگذریم به نظر من اگر بقیه متن هم نبود همین یک تیکه کفایت می کرد:
آخر آقا روح الله! ما هیچ نمی‌دانیم. ما حتی هنوز از انقلاب و جنگ مقدسمان هم هیچ نمی‌دانیم. باید منتظر بنشینیم تا اگر خدا بخواهد گاهی بزرگان نظام با هم دعوایشان بشود و نامه و سندی رو کنند و این وسط ما بفهمیم که ای دل غافل! چه خبرها که نبوده! و جریان جام زهر چیست و چرا جنگیدیم و چرا نجنگیدیم! یا یک پدر آمرزیده‌ای از لبنان، "همان‌جا که همه‌ی انقلاب را به آنجا صادر کردیم و چیزی برای خودمان نماند"، بیاید و مستندی بسازد به اسم تو آقا روح الله! و ما بعد از این همه سال یک‌باره بنی‌صدر را در تلویزیون ببینیم و بدانیم روزگاری شخصی به اسم منتظری قائم مقام رهبری انقلاب بوده و چه و چه. تاریخ انقلاب و جنگ را هر وقت صلاح بدانند و آن‌ هم به صورت قطره‌چکانی به ما می‌دهند. به ما که نه انقلاب را دیده‌ایم و نه جنگ را و نه تو را!
(کپی پیست کردم که هم خودت و هم بقیه و هم حودم محض تاکید یک بار دیگر بخوانیمش. مرض نداشتم!)
یا علی مددی
سلام داش مجید!
داش مجید 75 سی سی!
از آفتابه و اینها که بگذریم به نظر من اگر بقیه متن هم نبود همین یک تیکه کفایت می کرد:
آخر آقا روح الله! ما هیچ نمی‌دانیم. ما حتی هنوز از انقلاب و جنگ مقدسمان هم هیچ نمی‌دانیم. باید منتظر بنشینیم تا اگر خدا بخواهد گاهی بزرگان نظام با هم دعوایشان بشود و نامه و سندی رو کنند و این وسط ما بفهمیم که ای دل غافل! چه خبرها که نبوده! و جریان جام زهر چیست و چرا جنگیدیم و چرا نجنگیدیم! یا یک پدر آمرزیده‌ای از لبنان، "همان‌جا که همه‌ی انقلاب را به آنجا صادر کردیم و چیزی برای خودمان نماند"، بیاید و مستندی بسازد به اسم تو آقا روح الله! و ما بعد از این همه سال یک‌باره بنی‌صدر را در تلویزیون ببینیم و بدانیم روزگاری شخصی به اسم منتظری قائم مقام رهبری انقلاب بوده و چه و چه. تاریخ انقلاب و جنگ را هر وقت صلاح بدانند و آن‌ هم به صورت قطره‌چکانی به ما می‌دهند. به ما که نه انقلاب را دیده‌ایم و نه جنگ را و نه تو را!
(کپی پیست کردم که هم خودت و هم بقیه و هم حودم محض تاکید یک بار دیگر بخوانیمش. مرض نداشتم!)
یا علی مددی
۱۷ خرداد ۸۶ ، ۱۳:۴۲ سرای اندیشه ( هوای تازه سابق )
سلام مجید عزیز
مثل همیشه و مثل خودت ساده و صمیمی و دوست داشتنی .خیلی فرصت ندارم بنویسم بقیه اش رو به خودت می گم که عاشقترینی و دلواپس لحظه های زمینی .
من هم به روزم اگر قدم رنجه کنی مفتخر میشم .
سلام. یه بخش کمی از حرفهات رو قبول دارم. یه بخش زیادی هم نه. به نظرم شبیه م.ف. توی بازتاب شدی که انگار رسالت الهی داره که حتی الکی هم شده گیر بده! بعضی چیزهایی که گفتی مثل برخورد نیروی انتظامی یا نامه احمدی نژاد یا مذاکره و...نظری که دادی رو قبول ندارم!! حالا اینم یه جورشه دیگه. شب خوش! ( این چرا گیر میده ایمیل رو وارد کنم؟ خوب نمیخوام وارد کنم! میره تو این اسپم ها حوصله ندارم! برای همین مخصوصا اشتباه نوشتم!! این ایست و بازرسی موقع نظردادن رو بردار جون حاجی !!! )
سلام
خیلی ... بود !
من که شرم می کنم وقتی بعد از مدت ها می خواهم با روح خدا - بخوانید محبوب دلم - صحبت کنم ، جریان مربوط به آفتابه و متجاوزان به عنف را با آب و تاب تعریف کنم !!! خجالت دارد . این همه حرف . حتی این همه شکوه و گلایه .
باید راست بگذاری این یکی را برای امام بنویسی ؟ واقعا فرض کن وقت ملاقات گرفته ای و رفته ای جماران . اما روی آن تخت سپید نشسته است و تو آن پائین کنار تخت . می توانی عکس خودت را در آئینه پشت سر امام ببینی . آنوقت با کمال فصاحت ماجرای دخول لوله آفتابه را در دهان یک مجرم می نشینی و برای امام تعریف می کنی ؟ جدا این کار را میکنی ؟ آن هم وقتی مثلا چندین ماه در انتظار وقت ملاقات بوده ای ؟
من کاری اصلا به این برخورد ها ندارم . فقط خیلی دلم شکست که راوی شهر ما ، در دلنوشته ای خدمت نائب الامام آمده و این جریان را نقل کرده . آن هم چون در این زمان فقط باید از هسته گفت و حرف زدن از آفتابه ایراد دارد !! بمیرم برای این استدلال !
خیالت راحت شد ؟ خمینی شاهد بود که شما در برابر ماجرای آفتابه ساکت نبودی !!! اما در برابر این همه معضل که صد ها فریاد و شیون هم کم است در برابرش هم ساکت نبوده ای ؟ راس هرم شکوه هائی که می خواهی با لیلا بکنی همین بود ؟ ( ما که هر چه م یکنیم نمی توانید ار دست این تلخ انتقاد کردن برهیم !!! )
مگو روح خدا رفت از بر ما
که جان آتش کشید از پیکر ما
عجب!
فک کنم تا به حال اینجوری اعتراض نکرده بودی
خب.. حالا شما اعتراض کردی کسی هست که بشنوه؟
نثرٍ آتشینت به یاد معلمٍ نازنینم انداخت که توی آن سالن تاریک روی سن به شدت برای دوست شهیدش گریه می کرد و فراق نامه می خواند. نثرت به شدت مرا به نمازخانه ی تاریک مدرسه مان برد. آن موقع که مقاله برای شهدا می خواندند.
امام سفینه ی نجات بود، امام امید مردم بود، بدون امام نه انقلابی بود نه ولایتی و نه جمهوری اسلامیی. ولی حتی پیامبر هم بشری مثلنا بود و از مرگ گریزی نداشت. امام مرد و مردم را تنها گذاشت، با حکومتش و دشمنان و ...
امام مرد با انقلابش و با راهش و با نجاتش. به امام نه می توان توسل جست نه می توان درس انقلاب گرفت، امام بزرگترین مرد تاریخ ایران بود. ولی نه آنقدر که ما را نجات دهد. زمان انسان های بزرگ تمام شده ولی راه نجات تمام نشده. درد ما درد نبود امام نیست. درد ما نبود شخصی چون امام نیست. درد ما این است که بدون امام و افرادی چون امام نمی توانیم کاری کنیم. امام مرد و آنقدر معصوم نبود که بتوان به او توسل کرد!
فاتحه فراموش نشود.
۱۶ خرداد ۸۶ ، ۱۷:۵۰ در اوج تنهایی
یا مُقَلُّبَ القُلوب! ثَبِّت قُلوبَنا عَلی دینِک...
سخن از دل رنجیده ما می زنی و اینچنین ما را به سخن وامیداری. چندی پیش رفته بودیم به قول شما خدمت وصی روح خدا. دلم می خواست در میان جمعیت بلند شوم و فریاد دادخواهی برآورم! از بیدادهایی که به نام عدالت بر مردم می رود و چوبش را ما به خاطر سکوتمان می خوریم. سخت است که آدمی در میان سر تنگ و گشاد قیف زمانه درمانده باشد و سرش به سوی تنگی باشد و پا به سوی گشادی! معجزه ای لام است چون انقلاب اسلامی تا ما به راه آییم. یا راه هموار شود! نمی دانم. اما می دانم که هر چه بر سر ما می رود از سکوت و ترس خود ماست. از اینکه خدا را از یاد برده ایم و در پی رضایت وزارت خانه های جمهوری اسلامی هستیم. وزارت خانه هایی که تنها عکسی از خمینی بر دیوارشان باقیمانده است.
وای بر امتی که بر کشته خویش اشک بریزد و زندگان را در گور فراموشی فرو کند. وای بر ما ...
سلام عزیز. یه چندتا غلط تاریخی داری. یه چندتا هم غلط اطلاعاتی. لذا نتیجه گیری هایت یه چند درجه از معیار انحراف داره. البته دیکته ی نوشته‌شده‌ی شما مشروط نیست. دلسوزی‌ت هم مشهوده. نیتت هم خالص. خدا توفیق بده، انشاءالله سر فرصت و بیشتر درباره‌ی کلیات متنت ــ از نزدیک! ــ صحبت کنیم. درباره توقع از دولت هم همین بس که: کلک راع و کلکم مسئول عن رعیته.
سلام. زیبا نوشتی مجید جان. امید به عاقبت خیر داریم و بس...
پای چند حالت بیش در میان نیست :
1.حقیر اصلن یارای تاب آوردن مطالب شما را نمی آورد .
2.حضرت عالی مسائل را ...
3.هم عقیده نیستیم , به جز در یکی "کفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم / چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی " نشت نشا , رضا امیرخانی !
به قول فروغ:
در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر حول مدار صفر درجه درگردشند!
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کارم تدوین نظامنامه نیست
مرا به زوزهی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چکار؟
مرا به حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چکار؟
مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گل ها میدانید ؟
و به قول دوست شاعرم:
خورشید را حاشا کنید نور زمین پنهان شده
در شهر غم غوغا کنید انسان چه نافرمان شده
آن مرده را پنهان کنید انسانیت جان داده است
نه! تو برو او را بکُش او را که نیمه جان شده
ما مانده ایم و یک نگاه تا مرگ عشق در قلبها
زیرا غم جاوید ما بر قلبها سلطان شده
ما مانده ایم و یک نفس تا مرگ انسان در قفس
نه! او دگر در بند نیست چون آن قفس ویران شده
در زیر آوار جنون ققنوس وار جان می دهد
نه! آتشی در کار نیست چون عصر یخبندان شده
آزادگی بی معنی است آزاده بودن یک خیال
زیرا در این ویرانکده آزادی هم زندان شده
شادی گناهی است بی حساب زیرا که غم قانون ماست
زیرا که شاه خفقان غم صاحب انسان شده
من از ازل زندانیم من وارث ویرانی ام
زیرا که من ایرانی ام چون کشورم ایران شده

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی