راوی

صداقت شرط پذیرش حق است. حالا می گویم...

يكشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۸۵، ۱۱:۳۱ ب.ظ

قرار نبود این‌جا منزل احادیث نفس باشد، و البته قرار هم نبود که نباشد! اصولا قرار بی قراری‌ست اینجا، و البته دو‌کوهه نیست! حالا می گویم...

اما سال‌گرد یکی که یکی است و حجتی در روزهای تاریکی است که شهید معبر باریکی است، رگ غیرت نیم‌داشته را کوچکی جنباند که این‌جا را به یاد او علم کرده بودی نفله! و علم او علم خمینی بود و علم خمینی بر زمین نماند تا او نمرده بود و او نمرده و ما مرده‌ایم که پای‌کار نیستیم و علم و کلم را قر و قاطی... غافل از آن‌که این‌ها شلوارک نمی‌شود برای فاطی. حالا می گویم...

خوب است! حسابی دارم هذیان می‌نویسم! بعد از چهار سال وبلاگ‌نویسی، شاید این اولین پست وبلاگی من باشد به معنای واقعی کلمه. دلیل‌ش آن‌که خوب وقتی هر چه زور می‌زنی که بنویسی که به‌روز کنی که بشود و نمی‌شود (شاهد ماجرا همین کاغد اسکن شده رو به رو) حکما یک جای کار گیر دارد! وگرنه فکر و ذهن تو (یعنی من!) که هر لحظه در حال فیضان ایده و طرح و مطلب است مدام. هر چه گشتیم کم‌تر یافتیم، تا این‌که به گمانم یافتم آن گیر را و خدا رحمت کند خمینی را که تازگی‌ها به یادم آورد و درود خدا باد آن پیر را. حالا می گویم...

  

شاید بی ربط باشد، اما خلاصه این‌که احتمالا طی کردن این "دوران کامرانی" معروف با همه ریسک و هزینه‌هایی که برای شخصی که خواهان "مرتضی" شدن است دارد، ناگزیر باشد. البته بخش مهمی هم ذاتی است. دست خود آدم نیست. "سید" بودن را می گویم، البته نه آن سیدی که از نسل هاشم قریشی به پایین است ها! کلا! حالا حتما همه ابعاد دوران کامرانی از سوسول بازی و علم لا ینفع و ادا درآوردن و غیره مورد نظر نیست، آوینی که من می شناسم چه وقتی کامران بود، چه زمانی که مرتضی شد، ترسی از تکفیر دیگران نداشت. آنچه فکر می کرد می گفت. بعضا برمی‌گشت و با شجاعت حرف قبلی‌اش را اصلاح میکرد. این شد که به حق به یقین رسید! یکی دو سال قبل از شهادت‌ش، که مقاله " تجدد یا تحجر؟" را نوشت در نقد سخنان سید محمد خاتمی (که آن‌زمان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی بود) قبل از هر چیز! گفت:

"قبل از هر چیز آنچه که تحسین ما را بر انگیخت صراحت لهجه و صداقتی بود که در گفتار ایشان وجود داشت. در روزگارانی که همه به مصلحت‌اندیشی و حزم و احتیاط و ملاحظه کاری گراییده‌اند، این صراحت بسیار پر بهاست و به اعتقاد ما، اگر دیگران نیز بتوانند با پرهیز از ریا و عُجب و دورویی و سیاست‌بازی، با همین صراحت نظرات خود را ابراز دارند، فضایی سالم برای تضارب آرا و دست‌یابی به حق ایجاد خواهد شد. تصورات ما از یک‌دیگر هنگامی درست است که ما دور از حیله‌بازی و نقاب‌سازی منویات خود را بیان کنیم و مصلحت اندیشی‌های ریاکارانه ما را از ابراز اعتقادات خویش منع نکند. وزیر ارشاد در این سخنان آن همه صداقت دارد که در جایی می‌گوید:
               «ما معتقد نیستیم که هر چه در جمهوری اسلامی می‌شود خوب است. گاهی اشتباه می‌کنیم. اول فکر می‌کنیم خوب است، بعد می‌بینیم بد است و با آن برخورد می‌کنیم.»
...و این صداقت شرط پذیرش حق است. مناظره و مباحثه فکری هنگامی به حق خواهد رسید که طرفین برای خود امکان اشتباه قائل شوند و خود را حقّ مطلق نینگارند."


احتمالا تو هم داری به این فکر می‌کنی که ای دل غافل! چه‌قدر این حرف‌ها برای حالا و امروز انقلاب و برای امروز من و توست و برای امروز فضای وبلاگها و فضای رسانه ای و فضای مجازی و.... تعجبی ندارد. اصلا به قولی ما هنوز در دوران پیش از آوینی هستیم! این‌ها را تازه برای فردای ما گفته! هنوز زود است برای ما این حرف‌ها! خیلی زود... قصد من هم فقط این ویژگی منحصر به فرد آوینی است، که اسمش را "آمادگی پذیرش سخن حق" می گذارم، که خیر سرمان همه‌مان داریم!

یک جای دیگر هم در کتاب آغازی بر یک پایان درمقاله‌ای که اتفاقا آن هم اسمش "تجدید و تجدد" است! می‌نویسد که: "وظیفه شیطان ایجاد شک است و شک هرچند بنیان اعتقادات را سست می‌کند، اما در عین حال رشته یقین را مستحکم می‌دارد. تا شک نباشد کی میتوان به یقین رسید و تا شب نباشد کی می‌توان به حقیقت نور واصل شد؟ کیست که از این مجاهده بی‌نیاز باشد؟"

خیلی حرف‌ها می شود از سید مرتضی آوینی گفت. خیلی! اما به‌تر از همه این‌ها، کتاب‌هایش است. آدم دلش می‌خواهد همه کتاب‌هایش را بنویسد این‌جا تا بقیه خوانند! خواندن سخن دیگران درباره او فایده ندارد. مگر نه این‌که خود من او را با نوشته‌هایش پیدا کردم، نه با تعاریف و نوشته‌های دیگران در مورد او؟! اگر هم توقع داری کتاب‌های یک متفکرِ نویسنده‌ی کارگردان و... هم مثل سی‌دی‌های فلان مداح زیر دست و پای‌ت بریزند تا راحت و ارزان برسد به دست‌ت، انتظار بیهوده داری. که اگر چنین بود، آوینی این چون‌این در معنا تکثیر نمی‌شد عزیز دل برادر!

بگذریم! الغرض این‌که از این به بعد، من هر آن‌چه فکر می کنم درست است، این‌جا می‌نویسم. احتمال این که اشتباه فکر کنم و روزی برگردم و اصلاح‌ش کنم هست. فعلا تمرین می‌کنم. حرف هم زیاد دارم برای نوشتن! به هم‌این سادگی. به هم‌این خوش‌مزه‌گی!

چند روزی پیش، یکی که خیلی دوست می‌دارم‌ش گفت: برای سالگرد شهادت سید مرتضی آوینی مطلبی بنویس، بگذاریم در لوح دانش‌جو. یک لحظه خودم به خودم گفتم: وای خدای من! این جماعت چه‌ها می‌پندارند درباره من، که گمان می‌کنند می‌توانم بنویسم برای سیدِ مرتضی (که ما نباید بنویسیم برای او، که او باید بنویسد برای ما، که نوشته است و نمی‌خوانیم. روخوانی می‌کنیم اما نمی‌خوانیم، حرفش را، حرفش را نمی‌خوانیم). بعد آن یکی خودم، جواب این یکی خودم را داد که خوب سیرابی! خود‌ت پای‌گاه مجازی علم کرده‌ای به اسم راوی، (که همگنان دانند که اول و آخر راوی ها خودش است) عکس آوینی را هم زده‌ای توی مطلب اول. می‌خواهی امّت توهّم نزنند خوب! آش کشک خاله است، مگر خودت هم‌این را نمی‌خواستی که راه او را بروی خیر سرت؟! هرچند قصدت آن بود که ادا درنیاوری و درنیاوردی هم، چون که اصلا چیزی نتوانستی بنویسی که ادا باشد یا نباشد. چرا؟ چرا نتوانستی؟ چرا چیزی ننوشتی؟ حالا می گویم...


یک عکسی از آقا روح الله هست که دارد دست‌هایش را می‌برد بالا که تکبیرةالاحرام بگوید و نماز بگذارد، خیلی وقت است زده ام توی اتاقم. زیرش با خط نستعلیق نوشته: "هر اصلاحی نقطه اولش خود انسان است". احتمالا امام گفته! من به ذهن‌م رسید شاید مشکل همه "خود سیدمرتضی آوینی بین‌ها" این باشد که می‌خواهند قوره نشده مویز شوند. می‌شود ها! اما ظاهرا کار هر کس نیست. حالا می گویم...

۸۵/۰۱/۲۰
مجید عزیزی

نظرات  (۱۶)

۱۶ آبان ۸۵ ، ۰۰:۳۳ بیقرار ظهور
دوستان خوب و بزرگوار :
از محبتهای پیوسته شما در طول فعالیت بیقرار ظهور صمیمانه سپاسگزاریم
از آنجائیکه پایگاه بیقرار در حال راه اندازی است تقاضا داریم محبت بفرمایید آدرس « بیقرار ظهور » را در پایگاه خود به
www.bigharar.ir
تغییر نشانی دهید و در صورت تمایل برای یاری ما در بخش تحقیقات مختلف آن اعلام آمادگی فرمایید .
التماس دعا
به همین سادگی... چه خوب! خوب که نه! عالی است...
سلام بر اخوی زورو...گفتن از شخصی که اون بالا بالا هاست سخته اما خیلی خوب نوشتی هرچی که از دل براید خوش آید...باز هم روایت کن و روایت کن و روایت کن...بدرود
۲۳ فروردين ۸۵ ، ۰۸:۴۶ عماد هنرپرور
سلام جناب عزیزی, ما معمولا هفته ای یکبار ستون یا باکسی در صفحه فاوا داریم با نام "با وبلاگها" که در اون شماره مطلب کاملی از وبلاگ پدر شما با عنوان خاطرات جبهه با ذکر آدرس اینترنتی اومده بود. من آرشیو وزنامه رو منزل دارم, اگر خدا بخواد براتو کپی میکنم به دستتون می رسونم. اگر خودتون مطالبی دارید که فکر میکنید علاقه به انتشارشون دارید برای من بفرستید. سپاس فراوان
میخواستم تا آخر مطلبت را بخوانم ... اما چشمانم دیگر اجازه نمی داد و فکرم همراهم نبود ... فرصتی مقتضی مزاحم می شویم .
ارادت برادر ...
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
././././././././. می ریزد این بن بست ها، با فکر ها با دست ها ؛ /././././././././.
=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
گرامی باد افتخاردیگری برای ایران اسلامی و سجده شکرش به درگاه خدا میساییم .
][][][][][][][][][][][][] http://mazarei.blogfa.com [][][][][][][][][][][][][][
اگه من خط تورو داشتم هیچ وقت نمی دادم مامانم جزوه هامو پاک نویس کنه //خوش به حالت
سلام
من مرحوم آوینی رو همانقدر می شناسم که شما رو میشناسم ولی نگارشت قشنگ بود . فقط روحیه طنز نداری . توصیه میکنم برای اینکه طنزت بهتر بشه به کاکتوس سایت بورس مراجعه کنی.
برای شروع یه یا علی بگو
بهتر باشی
سلام برادر.خیلی خوبه که میخوای اینجا بنویسی! میدونی من میگم باید رفت سراغ چیزایی که مرتضی رو مرتضا کرده! به نظر من خوندن کتابهای سیدمرتضی برای شناختن روح بلند مرتضا کافییه فقط!. دقیقا مثل اینه که یکی یه راهی رو رفته باشه و بعد از راه رفته اش یه سفرنامه بنویسه. به نظر من کتابهای سید مرتضی حدیث یک راه رفته است.ولی اگه بخوایم خودمون اون راه رو بریم چه باید بکنیم؟! ( سعی کردم توی این نظر به توصیه تو عمل کنم یعنی هر چی که الان برداشت میکنم بنویسم ) ولی خداییش سخته! رفتن این راه رو میگم.علم خمینی بر زمین مانده است! ظاهرا ما مرده ایم!!
سلام.... از آقا مرتضی هر چی بنویس و بگی کمه از تکه هایی که آوردی ممنون. موفق باشی
اگر در این 2 سالی که می شناسمت چند مطلب زیبا نوشته باشید...........فکر کنم بهترین اش همین است که خواندم.......
آشفته است...کاش همان صراحتی را که ستودی، به کار می گرفتی..اما خوب هم هست!
سلام
خوب بود و خوبتر که راوی وقت پیدا کرد
و خوبتر که راوی میخواهد روایت کند!هرآنچه را که میخواهد
این ها همه خوب است
این جا همه چیز خوبتر است........
رخصت ...
این تک عبارت ثابت وب نوشته های اغلب دوستان ارزشی را مکرر دیده ام :
قرار نبود این‌جا منزل احادیث نفس باشد...
همین !
عزت مزید
یا علی مددی
بیا و پیکــــــره ی چوبـــــــی مرا بتراش-
و مثل عشق مرا خط خطی کن و بخراش-
میان این همه دیوار، چشم گم شده است-
اگر چه کور...ولی باز تو پنجــــــره باش-
لجن لجن به پلیـــدی رسیده اند این قوم-
کجاست وارث «آدم» میان این همه لاش؟-!
دوباره عاد و ثمود و...خدا بخیر کند-!
دوباره جنگل و غار و هیاهوی خفاش-!
شب است و رعشه ی طوفان و سوسوی فانوس-
کلیم! معجزه کن، روی شب ستاره بپاش-!
در این میان، که خود عشق هم نمی داند-
که ازکدام تبار است؟ از کدام قماش؟-
به عشق اینکه به آتش رسد ادامه ی من-
بیا و پیکــــره ی چوبـــــــی مرا بتراش-
البته اوضاع به این تیرگی ها که دروصف آمد هم نیست !.....ولی شک نیست این روزها وارث" آدم" میخواهیم .... .....نمیدانم ، ولی وارث آدم هم ما را میخواهد ؟
بسم الله؛// شروع خوبی بود ... انشاءالله روح آ سید مرتضی کمکت کنه/مؤید و منصور/یاحق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی