راوی

ادامه از گزارش شماره 1...

بعد از سخنرانی حجة الاسلام نقویان، هرکس به کار خودش مشغول می شود. یکی قرآن می خواند دیگری دعا. بعضی درس می خوانند. عده ای خوابیده اند و چند نفر گوشه ای از مسجد «گل یا پوچ» بازی می کنند! دنبال یک نفر می گردم که سوژه گزارشم شود. به سراغ هرکدام می روم یک سوژه تمام عیاراست. یکی دانشجوی ممتاز و مدال آور المپیاد خارج از کشور است، مصاحبه نمی کند. دیگری دانشجوی رودهن است، می گوید: من تا حالا اصلا نمازم را هم درست و حسابی نخوانده ام، آخه چی بگم در مورد اعتکاف! چند نفر از شهرستان آمده اند. می پرسم: از کجا؟ می گویند: قم. می پرسم: چرا اینجا؟ می گویند: اینجا چیز دیگری است! می خواهم در مورد اعتکاف صحبت کند، می خندد: «داداش ما بچه این محل نیستیم، بی خیال ما شو!»

عکاسان رسانه های خبری در مسجد راه می روند و دنبال سوژه می گردند. دانشجوهایی که اغلب تیپ های متفاوت، خط ریشهای عجیب و غریب، موهای دم اسبی و لباسهای خارجکی دارند، که البته کم هم نیستند، سوژه های خوبی هستند که معمولا اجازه عکاسی به کسی نمی دهند. تقریبا کسانی که در مسجد معتکف شده اند شبیه همان کسانی هستند که هر روز در خیابان انقلاب و از جلوی دانشگاه تهران رد می شوند. افرادی از اقشار مختلف جامعه با تیپ های متفاوت ظاهری، که حالا در اینجا بیشتر مشخص می شود که با همه این تفاوتها هویت ایرانی و اسلامی آنها چقدر به هم نزدیک است و این را از گپ زدنها و خودمانی شدن های سریع بینشان به راحتی می شود فهمید.

یک جمع رفاقتی هفت-هشت نفره توجهم را جلب می کند. رضا بادوام، جواد دانشیان، سید احمد موسوی، محسن و سعید قرایی، محمد سرایی و ابراهیم قهاری چهار سال است که معتکف می شوند. هر کدام دانشجوی رشته و دانشگاه متفاوتی هستند و حتی یکی شان ساکن تهران نیست، اما ظاهرا دوستانِ قدیمی هستند. علت را سوال می کنم. احمد می گوید که دو سال پیش در اعتکاف مسجد دانشگاه شریف با هم آشنا شده اند و از آن موقع دوست صمیمی هستند. می گویند با بعضی ها هم در همین اعتکاف و طی همین یکی دو روز دوست شده اند. سر صحبت را با ابراهیم باز می کنم. دانشجوی سال دوم رشته برق گرایش مخابرات است اما علی رغم رشته اش که فنی است اطلاعات عرفانی و فلسفی بالایی دارد. از او می خوام در مورد اینکه اعتکاف چیست و او چرا هر سال معتکف می شود، برایم صحبت کند:

«اعتکاف به معنی یک جا توقف کردنه، شاید بشه اینجور تعبیر کرد که در این زندگی روزمره که به طرز عجیبی انسان رو به حرکت تشویق می کنه (که البته خود این حرکت خیلی کم رو به کماله و اغلب حرکت رو به فناست). این توقف و ایستادن یعنی یک ترمز سنگین کردن! آقا ما نمی خوایم بریم! انسان می ایسته. با این سیل جمعیت و سیل بنی آدم که به واسطه پیشرفت علم و هر چیز دیگه ای که درک درستی ازش نداره و داره رو به فنا و نابودی سرعت می گیره. البته اسلام با صوفیگری و ترک دنیا مخالفه و دینداری رو در بطن جامعه و در زندگی توصیه می کنه نه در گوشه نشینی، اما آدم با اعتکاف در مقابل این سیلی که داره بی اختیار او رو می بره مدت کوتاهی می ایسته و تامل می کنه، تا دوباره و این بار با درک بهتر به راه بیفته. یک نفس گرفتن برای حرکت دوباره است.

حضرت علی(ع) میگه: الَّرحیلْ! الَّرحیلْ! بکوچید، بکوچید. که دیر زمانی است بانگ الرحیل سرداده اند. به نظر من اعتکاف یک کوچیدنه از جایی به جای دیگه، یعنی مقدمه ای برای حرکت. کوچ کردن از دنیابه عقبی. در حالیکه هنوز وقتش فرا نرسیده. در واقع به قول شهید آوینی میمیری قبل از آنکه بمیرانندت! و می روی قبل از آنکه تو را ببرند. مسلما در این کوچیدن یه توشه راه نیاز داریم. ولی بهترین توشه برای سفر همون بی توشگیه. درسته که گفتند عمل صالح توشه آخرته. ولی ما در خود دنیا می خوایم کوچ کنیم. و به قول حضرت علی(ع): تُخَّفِّفُوا تُلْحِقُوا. سبکبار بشید تا زودتر برسید و از بقیه جا نمونید.

اعتکاف سبک بار شدنه و سبک بار شدن لازمه کوچیدنه. ما میایم در این بوهبوهه دنیا آخرت رو می بینیم و سعی می کنیم در سه روز خود رو آماده کوچ اصلی کنیم. یعنی همه چیز رو ول می کنیم و از همه چیز کناره می گیریم و در جایی قرار می گیریم که همه یکسانند. درست مانند صحنه قیامت که همه در کنار هم یکسان نشستند و انسان هیچ چیزی برای خودش نیاورده. و هیچ چیزی هم نمیتونه با خودش داشته باشه. چون هیچ خروجی نداره: "وَ لایُمْکِنُ الفِرارُ مِنْ حُکومَتِک". چون شما در خانه خداوند یعنی مسجد جلوه کرده ای و بر شما حرامه اگه خروج کنی. حتی عطر هم نمی تونی به خودت بزنی! یعنی از لذایذ دنیوی بی بهره ای و از همه کس و همه چیز جدایی و عجیبه این احکام که برای اعتکاف هست! مثلا روزه گرفتن یا همون گشنگی و تشنگی. در روز قیامت هم که مقصد کوچیدنه، همه گشنه و تشنه اند "اِلّّی مَنْ رَحِمَ رَبُّه" مگر کسی که خدا بهش رحم کنه و اون رو با فیض خودش بهره مند کنه. یه همچین حالتیه اعتکاف! یعنی همه مشغول خودشونن و همه به خودشون می اندیشن. هر کی به فکر اینه که اعمال خودش رو انجام بده. درست مثل روز قیامت. و این کوچیدن شبیه همان کوچیدن اصلیه. »


در حالیکه به صحبتهای شیرین و در عین حال جامع و کامل این جوان 22 ساله گوش می کنم متعجب شده ام که او این همه را از کجا آموخته؛ چون مسلما ربطی به رشته برق گرایش مخابرات ندارد. اما دلم نمی آید صحبتش را قطع کنم، او به تنهایی جواب همه سوالهای مرا می دهد و مرا از جستجوی فردی دیگر که عبادتش را رها کند و حاضر به صحبت با من شود بی نیاز می کند:


«نماد و سنبل و مصداق عملی این کوچیدن فاطمه بنت اسد است که از خلق کناره می گیره و در شب سیزده رجب "یعنی مثل دیشب ما" در حالیکه درد زایمان بهش فشار میاره و کسی به او کمک نمیکنه و همه فکر خودشونن، او میاد و به پرده کعبه چنگ میزنه و خداوند رو طلب می کنه و خدا هم او رو می پذیره. چون او با حالت تضرع خدا رو خوانده، خدا او رو در خانه خودش استجابت می کنه و سه روز او از خانه خدا خارج نمیشه و نکته مهم اینه که بعد از این سه روز تحفه ای از جانب خدا به او میدهند. که البته یعنی به همه معتکفین هدیه ای میدن. هدیه فاطمه بنت اسد که تحفه ای برای همه عالمیان است، حضرت امیرالمومنین علی(ع) است و این خیلی جالبه که وقتی شما سه روز برای خدا از خلق جدا بشی خدا به شما هدیه می ده.

ضمنا خدا در سوره حدید می فرماید: «سَابِقُواْ اِلَی مَغْفِرَ‌ةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضّ السَّمَاءِ وَ الْاَرْضِ» یعنی ما بهشت رو برای شما آماده کردیم، که جایزه شماست. حالا بدویید بیایید! عجله کنید! از هم سبقت بگیرید! همون بحث کوچیدنه. چون کوچیدن یعنی جایی بودید حالا می خواید برید. ما اینجا توقف کردیم. همه که عارف بالله نیستند که بگن دنیا گذرگاهه نباید دل ببندید. نه! ما دل بستیم!!! حالا می خوایم بکوچیم. این کوچیدن کار سختیه که مقدمه اش اعتکافه! اما تحفه عظیمی به شما میدن مثل فاطمه بنت اسد و مصلما به ما هم هدیه ای میدن. اما انسان باید مراقب خودش باشه که این هدیه رو درک کنه.

ما در ماه رجب و در مسجد و زبان روزه مورد اصابت رحمت خیلی زیاد خدا هستیم! رحمت خدا به ما می رسه. اما ما با اون حجاب نفسانی ای که داریم اون رو درک نمی کنیم. و ممکنه حتی اون رو رد کنیم و بره! حالا جایزه چیه! انسان باید باهوش باشه. "اَلمُومِنُ کَیِّضْ". مومن باید زرنگ باشه! درک کنه و نشانه ها رو ببینه. و اون صلواتی که خدا در سوره احزاب وعده میده که خداوند بر مومنین صلوات می فرستد! می تونه بهترین جایزه باشه: «هَوَ اْلَّذِی یُصَلِّیِ عَلَیْکَمْ» و نکته جالب اینکه همین اعتکاف شاید خودش یه جایزه و رحمتی باشه و ما در دعای ماه رجب می خونیم که: «یا مَنْ یُعْطُی مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ»  ای کسی که میدهی حتی اگر نخونندت! شاید در اعتکاف همین شکست روزمرگی برای کسانی که میان یه جایزه بسیار بزرگ باشه. اینطورم نیست که هر کی میاد اعتکاف، دیگه کاملا دارای مقامات معنوی باشه. نه! شاید ما خیلی اوضامون خرابه، ولی خدا بهمون این هدیه رو میده. درک این هدیه از جانب خداوند برای انسان خیلی مهمه. »

خب با صحبتهای مفصل و کامل ابراهیم فکر نمی کنم دیگه جایی برای حرف زدن من باشه فقط اینکه اعتکاف قبل از اسلام هم بوده و همه ادیان الهی به نحوی این گوشه نشینی برای عبادت خدا رو توی مذاهبشون دارند. مثلا از اولین معتکفین حضرت موسی (ع) بوده که سی روز با خدا وعده کرده بود تا به کوه طور بره و تک و تنها عبادت کنه و خدا به او گفت چهل روز بمون و او ماند و این چلّه نشینی یا اعتکاف چهل روزه هم که عرفا انجام می دند، آغازش از اونجا بود. (بگذریم از اینکه وقتی حضرت موسی برگشت قومش گوساله پرست شده بودند!) در مسیحیت هم اعتکاف حضرت مریم خیلی جالبه که مثل مادر حضرت علی(ع) تنها در مسجد معتکف می شده و حتی حضرت عیسی(ع) رو هم تنهایی و در حالیکه برای عبادت خدا به زیر درختی پناه برده بوده به دنیا میاره. (بگذریم از اینکه وقتی برگشت تهمت بدکاره بودن به او زدند!) و در آخر هم بهترین آفریده خدا، یعنی حضرت محمد مصطفی(ص) که روزهای متمادی در "غار حرا" تک و تنها به عبادت خدا مشغول می شد و بعثت او و آغاز پیامبری اش هم همانجا به او وحی شد و اینطوری آخرین فرستاده خدا هم هدیه چله نشینی خودش رو از خدا گرفت.

اما برگردیم بین معتکفین مسجد دانشگاه تهران. هر ساعتی که می گذرد فضای مسجد و حال آدمهای داخلش باحال تر می شود! البته آنطور که شنیده ایم در دیگر مساجد تهران و سراسر کشور هم اوضاع کم و بیش همین طور است! در روزهای دوم و سوم من هم جوگیر شدم و اصلا گاهی یادم می رفت که قرار است گزارشی از اعتکاف بنویسم. چون در بیشتر مواقع، هنگام مناجات و عزاداری چراغها را خاموش می کردند، امکان عکاسی از آنها هم نبود و این عکسها را هم در اوقات فراغت اعتکاف گرفته ام. هر چند توصیف مناجاتهای معتکفین نه در متن می گنجد نه در عکس.

روز سوم اعمال مستحبی خاصی دارد به نام "ام داوود" که بیشترش خواندن سوره های مشخصی از قرآن است و تقریبا از ظهر تا غروب طول می کشد. در طی این سه روز حجة الاسلام پناهیان، حجة الاسلام صدیقی، حجة الاسلام جاودان و آیت الله امجد (که در بین دانشجویان بسیار محبوب است) صبح ها و عصر ها برای دانشجویان معتکف سخنرانی می کردند و سعید حدادیان و مهدی سماواتی سحر ها و غروبها مداحی! ساعات آخر اعتکاف واقعا غیر قابل توصیف است. سه روز به خدا وخالق هستی پناه بردن و از لذت های دنیوی دل بریدن، به یاد خدا بودن و از خدا طلب بخشش کردن، دعا کردن، تعجیل در ظهور حجةاش را از او خواستن و رو به خدا بارها و بارها "علی" "علی" کردن و....

همه به این فضا انس گرفته اند و هیچ کس مایل به رفتن نیست. سخنرانان و مداحان معتکفین را توصیه می کنند تا برای حفظ معنویتی که در این چند روز به دست آورده اند، نمازشان را اول وقت و روزی چند آیه قرآن بخوانند، سعی کنند همیشه به یاد خدا و با وضو باشند و... . فرازهای پایانی دعای "ام داوود" است که در همین بین موذن اذان می گوید. دلها می شکند. گریه امان نمی دهد. انگار بخواهند کودکی را از مادرش جدا کنند. انگار کن تازه از بقل خود خدا پایین افتاده ای! بچه ها به نماز می ایستند، حتی در نماز هم نمی توانند جلوی هق هق شان را بگیرند.

آیت الله امجد به سرعت نماز را به پایان می برد. پشت بلندگو اعلام می کنند: «معتکفین محترم، اگر به علت کمبود جا یه وقتی دست و پای همدیگه رو لگد کردید، همدیگه رو حلال کنین!» بچه ها همدیگر را در آغوش می گیرند و حلالیت می طلبند و التماس دعا می گویند و عکس یادگاری می گیرند. از همهمه قسمت خواهران پیداست که تمام ماجراهای قسمت آقایان، در آن سمت نیز صدق می کند.

بعضی خانواده ها با گل به استقبال فرزندانشان یا پدران و مادرانشان آمده اند. احساس سبکی خاصی می کنی. انگار پاک پاک شده ای. انگار از مسجدالحرام بیرون می آیی. انگار... نه! هیچ زمان کلمات را یارای به تصویر کشیدن عشق نبوده و نیست!

حالا تو مانده ای و یک سالِ درسی و کاری و زندگی پر دردسر و هزار ماجرا که تو را غافل کند از اینکه "3 روز اعتکاف در 365 روز سال" و " 1 ماه روزه در 12 ماه" و "17 دقیقه نماز در 1440 دقیقه روز" زمان زیادی نیست که تو برای تشکر از کسی که به تو نعمت "بودن"، "سلامت"، "سعادت" و "توانایی رسیدن به همه چیز" داده صرف کنی. که نه! می دانی که او به شکر تو نیازی ندارد و این تویی که از صَرف این یک صَدُم از زمانت، بیش از آن که آخرت خود را آباد کنی، در این دنیا طعم خوشبختی، آرامش و نشاط را خواهی چشید.چیزی تا ماه میهمانی خدا و اعتکاف رمضان باقی نمانده است. می شنوی؟ سَابِقُواْ، سَابِقُواْ: بدویید بیایید! عجله کنید! از هم سبقت بگیرید!

من رو هم دعا کنید یا علی

۸۴/۰۵/۲۹
مجید عزیزی

نظرات  (۷)

سلام و خسته نباشید
من از مسجد دانشگاه تهران با شما تماس می گیرم
در صورت امکان می خواهیم مزاحم شما شویم برای اعتکاف سال 85
لطفا با من تماس بگیرید
66495372-61112926- 09123990118- رحمتی
با تشکر فراوان
سلام غکس های زیبایی بود.من تا حالا نرفتم میرم ایشالا یه روز خوب
اخه فضای اعتکاف های هنحا رو دوست ندارم (خدا ببخشه منو حرف زیاد میزنم) دانشگاه تهران هم که ما رو راه نمیدن ولی میرم یه روز
یا علی
1
پیک اجل در رسید ساخته کن راحله روز جوانی گذشت موی سیه شد سپید 2
نیست ازین جز خیال نیست از آن جز خله آنکه ترا زاد مرد و آنکه ز تو زاد رفت 3
ریخته بین زیر خاک ساعد و ساق و کله خیزو درین گورها در نگر و پند گیر 4
سلسله‌ی آتشین دارد از آن سلسله آنکه سر زلف داشت سلسله بر گرد رو 5
صولت شیر عرین پیکر اسب گله تکیه مکن بر بقا زان که در آرد به خاک 6
هم زحل و مشتری هم اسد و سنبله زود کند او خراب این فلک کوژ را 7
وینهمه میلت مدام سوی می و ولوله این همه آهنگ تو سوی سماع و سرود 8
ملک به مال ربا خانه به سود غله خانه خریدی و ملک باغ نهادی اساس 9
بیوه‌ی همسایه را دست شده آبله فرش تو در زیر پا اطلس و شعر و نسیج 10
کرده شکم چارسو چون شکمه حامله او همه شب گرسنه تو ز خورشهای خوب 11
باز ندانی ز شرع صومعه از مزبله سعی کنی وقت بیع تا چنه‌ای چون بری 12
بر در دکان زند خواجه به زخم پله دزد به شمشیر تیز گر بزند کاروان 13
گر چه به روی و ریا بر کنی از مشعله در همه عمر ار شبی قصد به مسجد کنی 14
روزه به مال یتیم مار بود در سله در رمضان و رجب مال یتیمان خوری 15
راه مزن بر یتیم دست بدار از چله مال یتیمان خوری پس چله داری کنی 16
صوف کنی جامه را تا ببری زان زله صوفی صافی شوی بر در میر و وزیر 17
پس مکن از کردگار از پی روزی گله گر بخوری شکر کن ور نخوری صبر کن 18
همچو خران زیر بار همچو سگان مشغله چند شوی ای پسر از پی این لقمه چند 19
تا که بیابی به حشر ز آتش دوزخ یله دامن توحید گیر پند سنایی شنو 20
1
دیر ننشست نازنین مهمان یار نادیده سیر، زود برفت 2
فارق‌الخل عشرة الخلان غادر الحب صحبةالاحباب 3
و علک السلام یا رمضان ماه فرخنده، روی برپیچید 4
مجلس ذکر و محفل قرآن الوداع ای زمان طاعت و خیر 5
نفس در بند و دیو در زندان مهر فرمان ایزدی بر لب 6
بس بگردد به گونه گونه جهان تا دگر روزه با جهان آید 7
بر فراق بهار وقت خزان بلبلی زار زار می‌نالید 8
روز نوروز و لاله و ریحان گفتم انده مبر که بازآید 9
ورنه هر سال گل دمد بستان گفت ترسم بقا وفا نکند 10
تیر ماه و بهار و تابستان روز بسیار و عید خواهد بود 11
سال دیگر که در غریبستان تا که در منزل حیات بود 12
که شود خاک و آدمی یکسان خاک چندان از آدمی بخورد 13
که گذر می‌کند چو برق یمان هردم از روزگار ما جزویست 14
متلاشی شود به دور زمان کوه اگر جزو جزو برگیرند 15
بازگردد به جوی رفته روان تاقیامت که دیگر آب حیات 16
ملک الموت واقف شیطان یارب آن دم که دم فرو بندد 17
تو نگه دار جوهر ایمان کار جان پیش اهل دل سهلست 18
1
وان نور که دیده دید با ماست بربست دهان و دیده بگشاد 2
وان کش که دل آفرید با ماست آمد رمضان به خدمت دل 3
گنج دل ناپدید با ماست در روزه اگر پدید شد رنج 4
هر چند تن پلید با ماست کردیم ز روزه جان و دل پاک 5
کم شو که همه مرید با ماست روزه به زبان حال گوید 6
منصور و ابایزید با ماست چون هست صلاح دین در این جمع
بازگشت
تعداد ابیات : ٩
عالم پیر دگرباره جوان خواهد شد نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد 1
چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد 2
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد این تطاول که کشید از غم هجران بلبل 3
مجلس وعظ دراز است و زمان خواهد شد گر ز مسجد به خرابات شدم خرده مگیر 4
مایه نقد بقا را که ضمان خواهد شد ای دل ار عشرت امروز به فردا فکنی 5
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید 6
که به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت 7
چند گویی که چنین رفت و چنان خواهد شد مطربا مجلس انس است غزل خوان و سرود 8
قدمی نه به وداعش که روان خواهد شد حافظ از بهر تو آمد سوی اقلیم وجود 9
تعداد ابیات : ١٢
وز سوختگان ره گرمی و طلب بیند نک ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند 1
ور بی‌ادبی آرد سیلی و ادب بیند گر سجده کنان آید در امن و امان آید 2
ور سر کشد از سلطان در حلق کنب بیند حکمی که کند یزدان راضی بود و شادان 3
ور دل ندهد دل را ویران چو حلب بیند گر درخور عشق آید خرم چو دمشق آید 4
جان خضری باید تا جان سبب بیند گوید چه سبب باشد آن خرم و این ویران 5
تا روزی و بی‌روزی از بخشش رب بیند آمد شعبان عمدا از بهر برات ما 6
زد بر دهن بسته تا لذت لب بیند ماه رمضان آمد آن بند دهان آمد 7
تا منکر این عشرت بی‌باده طرب بیند آمد قدح روزه بشکست قدح‌ها را 8
معشوقه خلوت را هم چشم عزب بیند سغراق معانی را بر معده خالی زن 9
چون بگذرد این نوبت هم نوبت تب بیند با غره دولت گو هم بگذرد این نوبت 10
تا برف وجود تو خورشید عرب بیند نوبت بگذار و رو نوبت زن احمد شو 11
کو جاه و هوا جوید تا نام و لقب بیند خامش کن و کمتر گو بسیار کسی گوید 12
هم رونق زمان شما نیز بگذرد هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد 1
بر دولت آشیان شما نیز بگذرد وین بوم محنت از پی آن تا کند خراب 2
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد باد خزان نکبت ایام ناگهان 3
بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد آب اجل که هست گلوگیر خاص و عام 4
این تیزی سنان شما نیز بگذرد ای تیغتان چو نیزه برای ستم دراز 5
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد 6
این عوعو سگان شما نیز بگذرد در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت 7
گرد سم خران شما نیز بگذرد آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست 8
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد بادی که در زمانه بسی شمعها بکشت 9
ناچار کاروان شما نیز بگذرد زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت 10
تاثیر اختران شما نیز بگذرد ای مفتخر به طالع مسعود خویشتن 11
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید 12
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد بیش از دو روز بود از آن دگر کسان 13
تا سختی کمان شما نیز بگذرد بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم 14
این گل، ز گلستان شما نیز بگذرد در باغ دولت دگران بود مدتی 15
این آب ناروان شما نیز بگذرد آبی‌ست ایستاده درین خانه مال و جاه 16
این گرگی شبان شما نیز بگذرد ای تو رمه سپرده به چوپان گرگ طبع 17
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست 18
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف 19
هیچ دلیلی نداشت فقط چون شعر خیلی جالبی بود فرستادم
گزارش خیلی با حالی بود فیض بردیم
قبول باشه انشاءالله که همه رو دعا کرده باشی .
فقط فکر میکنم حدیث المومن کیس را اشتباه نوشتی ؟! شاید هم من اشتباه میکنم
قبول باشه. ثواب اعتکاف و گزارش اعتکاف. اللهم ارزقنا. ضمنا "المومن کیس" درسته.
چقدر خوب بود .. انگار برای چند دقیقه منو برد تو همون حال و هوا .. یه تشکر گرم و صمیمی هم از صاحب این خونه ی قشنگ .. هم از اون وبلاگ نویس ادبی معروف که نشونی رو داد .. :)
آقا مجید سلام
قراربود عکس های ما را بگذاری روی سایتت پس چی شد؟
التماس دعا

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی