روایت تصویری: ما رفتیم جام جهانی، نامزدها رفتند دور دوم! (1)
یک سال پیش در چوناین شبی! بازی ایران و بحرین و صعود ایران به جام جهانی فوتبال با یکی از آخرین شبهای تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری همزمان شده بود. حاصل یک شب همراه بودنم با مردم (و نه همگام بودنم با مسئولین!) ثبت تعدادی عکس و ضبط قطعاتی صدا و فیلم، از آن شب به یاد ماندنی شد. راستش تا به حال قصد انتشارشان را نداشتم، ولی امروز که سالگرد آن شب است، میگذارمشان اینجا، تا هم به قول کوروش علیانی، از تلخی شکستمان از مکزیک کم کند و هم یادمان بیآید آن شبها و یادمان بماند که میگذرد! و یادمان میرود چیزها....
اینها حکایت چند ساعت از آن شب است. وقتی همزمان هم عکس بگیری هم صدا ضبط کنی و هم فیلم برداری، بهتر از این نمیشود. به تنهایی یک پا صدا و سیما و خبرگذاری بودم آن شب. اگر کیفیت عکسبرداری در شب و صداها و فیلمها پایین است، به این خاطر است که دوربین را تازه خریده بودم و جو هم عادی نبود و سرعت عملم هم زیاد بود و زمین هم کج بود!
عصر روز هجده خرداد هشتاد و چهار، بازی ایران و بحرین در ورزشگاه آزادی تهران شروع شد. من و خیلیهای دیگر بازی را در سالنهای نمایش فرهنگسراها دیدیم. اینجا پارک شفق است، فرهنگسرای دانشجو...
بعد از پیروزی و رفتن ایران به جام جهانی فوتبال، ملت ریختند بیرون، مست و خوشحال. این بچهها هم پریدند توی آب استخر کوچک وسط پارک یوسف آباد. البته تمهیداتش را قبلا بر روی بدنشان اندیشیده بودند...
شهرک غرب، میدان صنعت، رقص محلی!
خیابانهای تهران پر از ماشین و مردم که بوق می زدند و بشکن. این هم فیلمش. ببخشید که کیفیت خوبی ندارد.
من این ازدحام جمعیت و شلوغ پلوغی را فقط در هجده تیر معروف دیده بودم، این همه و سر و صدا.
این خانم با کلاه جشن تولدش و سگش و بنز تشریفاتی شش درش و رانندهاش آمده بود در خیابانها تا در جشن و شادی مردم کشورش و در این افتخار ملی سهیم باشد.
هماینطوری هم جلب توجه میکرد، دیگر بیرون آمدن از دریچه سقف و جیغ کشیدن و بالا پریدن... انشاءالله خدا قبول کند.
آنها که از استادیوم برمیگشتند، خوشحالتر بودند.
و چه کسی گفته است فوتبال ورزشی مردانه است؟ تازهاش هم این شادی ربطی به فوتبالدوستها ندارد، جام جهانی فراتر از این حرفها رفته است، ضمن اینکه به قول یک بنده خدایی این ملت شادی میخواهند...
این وسط بچهها خیلی کیف میکردند، اما کم کم شادی فوتبال با تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری قاطی پاتی شد و من از این به بعدش را راستش نفهمیدم چی شد...
این پرچم سه رنگ ایران اسلامی است که به احتزاز در آمده یا پرچم "فقط هاشمی" یا هر دو؟ برای مردم فرقی نمیکند، مگر چند شب دیگر در سال و یا سالها همچوناین فرصتی پیدا میکنند؟
یک پدر و دخترهایش، بدون شرح...
شهرک غرب، خیابان ایرن زمین، پاساژ گلستان، چه کرده بودند بعضیها. خدا از همه قبول کند انشاءالله...
به قول بنده خدایی: "طبعا اون چه که مهمه حفظ نظامه" و حالا هم آنچه برای مردم بالای شهر تهران مهم بود، اجازه این شور و شادی بود که به میمنت روزهای قبل از انتخابات نصیبشان شده بود، اینکه پوستر چه کسی را تبلیغ میکنی و بقیهاش هم اصلا مهم نیست!
مردم با همه وجود، یعنی همه اعضای خانواده، کوچک و بزرگ و پیر و جوان، به میدان آمده بودند، میدان هم هر کدام از میدانهای تهران و ایران.
دوباره میسازمت وطن! وسطی: "ما رفتیم وطنو بسازیم تو نمیای؟" سمت چپی: "نمیدونم برم، نمیدونم نرم، نمیدونم خوبه، نمیدونم بده، نمیدونم...!" سمت راستی: "بی خیال بابا، صفاتو بکن!"
ماشینها را با سلام و صلوات از زیر پرچم مقدس ایران رد میکنند، آدم یاد اعزام به جبهههای دهه شصت میافتد. جناب سروان: "بیا برو کنار عکاس، بذار ماشین بیاد!"
ماشینها باید صدای ضبطشان را زیاد کنند و چه بهتر که دقایقی پیاده شوند و با جمعیت برقصند: "هی! بخند! رفتیم جام جهانی! چرا اخم کردی؟ نکنه به فکر خستگیهای پر پرنده ای؟ بابا تو دیگه کی هستی!"
آن موقع هنوز "اندی" نخوانده بود که: "خوشگلا باید برقصن" و اینها... برای هماین خوشگلها و زشتها بیشتر بوق میزدند و جیغ. نیروی انتظامی هم در همه صحنهها حضور داشت و حتی مانع عکس گرفتن هم نمیشد. باورتان میشود در این هیاهو بشود با پلیس مصاحبه کرد و دستگیر نشد؟! گفتم: "میگند باتوم برقی میزنید" گفت: "اگه باتومش برقی بود اینجوری نمیرقصیدید اینجا!" صدای پخش ماشین هم بلند بود که: "نرو نرو، اگه بری جات خالیه! بمون بمون، یک شب جنجالیه!" صدایش اینجا است. یادش به خیر، چه مبارک انتخاباتی بود و چه فرخنده شبی... "خانم میگم رفتیم جام جهانی، آمریکا که نرفتیم! فقط رفتیم خارج، میفهمی؟"